#دیر_آمدی_نیمه_عاشق_ترم_را_باد_برد_پارت_49
وحید با تعجب نگام کرد. یه لحظه بهش اخم کردم که ساکت باشه و هیچی نگه. حوصله بازخواست نداشتم.
-نوش جونتون.
اومده بودن بازار. رفتم کنار وحید تا باهم قدم بزنیم.
-میخواین برگردین؟
-معلوم نیست
-دارین سوغاتی میخرین؟
-نه خرید خودمونه
-اها
با احساس ویبره تو جیبم دستمو بردم تا گوشیمو درارم.
از یه شماره ناشناس مسیج داشتم.
قلبم تو دهنم میزد. خب اگه وحید نباشه فقط یه نفر میمونه. جعبه مسیج هارو باز کردم.
-سلام میخواستم ببینمت سوتفاهم هارو حل کنم از اونجایی که میدونم سرت شلوغه تو تاریخ ملاقاتو اعلام کن......پندارم
چشام اندازه نعلبکی شد. یا خوده خدا.......... این شماره منو از کجا داره؟
نوشتم شماره منو از کجا اوردی؟
اس رو فرستادم ولی گفت هزینه از طرف مقابل کسر میشه چون شارژ ندارم.
ای واااای......... ابروم رفت. اصلا یادم نبود.
تو مسیر یه سوپرمارکت بود زود رفتمو یه شارژ گرفتم. گوشیم بعد از شش ماه شارژ شد صلوات...........
خواستم زود بهش اس بدم که جواب داد.
-وقتی دیدمت بهت میگم.
-چیکار داری میکنی سرت تو گوشیه؟
وحید بود گفتم
-با دوستم حرف میزنم.
دیگه چیزی نگفت.
نوشتم بیخود من نمیام.
نوشت سه روز دیگه همون کافی شاپ
نوشتم نمیام.
جوابی نداد. هر چند لحظه یه بار به گوشیم نگاه میکردم ولی خبری از جواب نبود.
romangram.com | @romangram_com