#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_45

-توروخدا ببین من دختر دارم بقیه م دختر دارن. خواب چی بیا کمکم کن واسه شام غذا بپزیم

یعنی فقط کافیه یه روز حال نداشته باشی پکر باشی بی اعصاب باشی دیگه همه چی دست به دست هم میده تا قشنگ دهنت.....

ساعت پنج نجات یافتم. ولی دیگه وقت خواب نبود. اگه میتونستم سرپا میخوابیدم. بقیه م دیگه بیدار شده بودن. بعد از کلی تعارف تیکه پاره کردن بالاخره همه حاضر و اماده جلو در واستاده بودن که برن بیرون.

-اسرا؟

برگشتم سمت سروه خانوم که اسممو به زبون اورده بود.

-بله

انقد بله ای که گفتم شل وخسته بود که برگشت سمت مامانمو گفت.

-با دختر من چیکار کردی سارا جون تو تنش نمونده.

حوصله نداشتم وایسم اینا بحثشون تموم شه ولی کاریش نمیشد کرد. دوباره برگشت سمتمو گفت

-اسرا عزیزم زودباش دیگه خودتو اماده کن. چرا دست دست میکنی؟

-شما برید خوش بگذره من میمونم تا شما بیاین سفره رو میندازم

-بخدا اگه بزارم....... اگه نیای دلخور میشم.

ای خدا چرا درک نمیکنن. من جون ندارم راه بیام کجا بیام اخه؟

-خب اگه خسته ست بزار بمونه یکم استراحت کنه

-نه من اینو میشناسم تو بدترین شرایطم عشقه بیرونه اگه قرار ددر باشه زود اماده میشه اینو میگه که تو خونه کار کنه. پاشو پاشو بهت نمیاد خانه داری. پاشو تو عروس خودمی نمیذارم دست به سیاهو سفید بزنی لازم نیست کار یاد بگیری.

این فکر میکنه من هنوز دختر 15سالم و اون همه انرژی!!!!

از این حرفا زیاد میگفتن واسه هیچ کدوممون نه عجیب بود نه جدید.

-نخیرم خواهری با من میمونه تا ابد

نگام رو روژان افتاد که یه لباس عروسکیه بنفش پوشیده بود. خدایا چقد خوشکله این خواهره من.

هرچقدر که خوشکله همونقدرم دلبره. خدا به داد شوهرش برسه.

همه به حرف روژان خندیدن اونم دماغشو چین داده بودو دست به سینه نگام میکرد.

بغلش کردمو گفتم

-بابا سویچو بزار شما برید اماده شدم میام. روژانم خودم میارم.

-میای کجا؟

-زنگ میزنم ادرس میگیرم.

-باشه.

-زود بیایا اسرا جان


romangram.com | @romangram_com