#دیر_آمدی_نیمه_عاشق_ترم_را_باد_برد_پارت_44
حتی بهش سلامم نکردم. خاک تو سرم با این خوشامد گوییم.من جاش بودم برمیگشتم ایتالیا والله.
این تجدید دیدار با اونیکه تو تصور من بود و همیشه بهش فکر میکردم زمین تا اسمون فرق داشت.
فکر میکردم برگرده خوشحال میشم ولی نشدم. یعنی اصلا برام مهم نبود. واقعا بعضی وقتا خودمم حالم از خودم بهم میخوره.
نزدیک در صدای همهمه رو میتونستی بشنوی. حالا خوبه چهار نفرن این همه سرو صدا میکنن.
-سلام
همه نگاه ها به سمتم برگشت.
سروه خانوم با اون سنش انچنان جیغی زد که من هیچوقت نمیتونستم اون چنین صداییو از حلقم بیرون بدم.
-وای اسرا عزیزم. چقد بزرگ شدی. وای چقد خانوم شدی.
اقای شبستری مهربون نگام کرد.گفت
-بگو ماشالله خانوم
فکر کنم اینا با این عکس العمل اشنا بودن چون فقط ما تعجب کردیم.
اومد جلو بغلم کرد خدارو شکر شدت بغلش با شدت جیغش متفاوت بود وگرنه الان اب اسرا میخوردن.
اشکش در اومدو ازم فاصله گرفت. منم که کلا تماشاچی. دریغ از یه حرکت..... یه تکون......
اقای شبستری هم بغلم کرد و رویه موهامو بوسید.
بعدم نوید اومد جلو. خدایا چقدر تغییر کرده بود. حسابی بزرگ شده بود.صورتشم تغییر کرده بود.
نوید از اون مدلا بود که سالی یه بار حرف میزد کلیم اروم بود بجاش وحید شیطونو پرحرف مثل قبلنایه من.
برادرانه بغلم کردوابراز دلتنگی کرد.
منم بغلش کردم. بغلش معنی خاصی نمیداد ولی برام خوش ایند بود.
شاید از نیت طرف مقابلم مطمئن بودم واسه همین انقدر بغلش بهم چسبید.
بعد از حدود یه ساعت خوشو بش وسایلاشونو اوردن بالا.
-سروه جون تو اون اتاق واستون جا انداختم. اتاق اسرام هست برید استراحت کنید خسته اید.
-چرا زحمت کشیدی زن داداش.
-سارا جون ما که مهمون نیستیم توروخدا انقد خودتو اذیت نکن
-زحمت چی اقا حسن خونه خودتونه....... سروه جون اذیت نمیشم شما برید استراحت کنید مخصوصا بچه ها که میدونم تو خونه بند نمیشن بهتره یکم خستگی در کنن.
تشکر کنان به سمت اتاق خوابی که براشون اماده شده بود رفتن.منم که از همه خسته تر رفتم تو اتاقم که بخوابم ولی مامانم صدام زد
-تو کجا؟
-خواب...... خستم
romangram.com | @romangram_com