#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_42

البته دقیق نمیدونم اون از چی خلاص شه ولی من بدجور میخوام یه قربونی واسه غرورم بکنم و چه کسی بهتر از اونیکه این بلا رو سر غرورم اورد.

وقت حرف زدن با ایلا رو نداشتم الانا دیگه مامان بابام میومدن خونه . خیلی سخته پیش اونا با دوستام حرف بزنم. ادم حرفی براش نمیمونه. از بس همه منحرفیم....... یه حرف درست و حسابی نداریم بزنیم. از فکرم خنده م گرفت.

اره بسه دیگه. خودمو واسه کی یا چی ناراحت کنم. ارزششو ندارن.

میخوام اونقد خوشحال باشم تا چشم همه دراد تا دنیا از حسودی بمیره.هیچکس نمیتونه منو ناراحت کنه هیچکس.

یکم به سرو وضع خونه رسیدم که صدای بوق ماشین بابام خبر از اومدنشون میداد. درو باز کردم و منتظرشون شدم بیان بالا.

یهو یادم افتاد که گریه کرده بودمو قیافه م داغونه.

این روزا چقد گریه میکنم.........!!!

دویدم تو اتاقمو لباسامو زودی عوض کردم. با دستمال مرطوبم ارایشمو پاک کردم و واسه اینکه خیلی بی رنگ نباشم یکم رژ زدم.

رو لباسام همیشه حساس بودم واسه لباس راحتی تو خونه هم همیشه چیزیو انتخاب میکردم که هم خوشکل باشه هم راحت اگه بگم خوشکلیش برام مهمتر بود دروغ نگفتم.

تو خونه بعضی وقتا میزد به سرم ارایش میکردمو لباس خوشکل تنم میکردمو عکس میگرفتم. خلاصه خدا شفام بده همین.

در کمدم باز بودو داشتم خودمو برانداز میکردم.

یه سارافون عروسکی خوشکل سبز رنگ تنم بود. از اون مدلا که تا زیر سینه تنگه و از اون به بعدش گشاد میشه.

زیرشم ساپورت پوشیدم چون واقعا با هر شلوار دیگه ای از فرم می افتاد و خوشکلیشو از دست میداد.

از تو ایینه وحیدو دیدم که اومد پشتم واستاد. نگام میکردو یه لبخندم رو لبش بود.

اگه نمیدونستم دارن میان مطمئنن فکر میکردم دارم خیال میکنم.

زمزمه کردم.

-وحید؟

وحید بهترین دوستم بود بهترینش..........

همیشه باهم بودیم. همه چیو به هم میگفتیم حداقلش من اینجوری بودم.

حتی یادمه اولین بار که عادت شدم اولین نفر به وحید گفتم. خب نمیدونستم زشته و باید خجالت بکشم. وحید مثل یه مامان کمکم کرد. راهنماییم کرد و کلی بهم چیز خوروند.

یادمه وقتی مامانم فهمید که اول به وحید گفتم کلی دعوام کرد که باید خجالت بکشمو این یه مسئله دخترونست.

هنوزم درک نمیکنم چرا زشته. خب اونم مثل مدفوعو ادرار یه فراینده بدنه دیگه. چیکارش کنم.

-سلام؟

دستشو جلوم میدیدم که تکون میخورد.

تنها یه صدا ازم دهنم خارج شد. مطمئن نیستم شاید خودم فکر میکردم که صداست.

-وحید خودتی؟

با خنده گفت دختر نوارت گیر کرده


romangram.com | @romangram_com