#دیر_آمدی_نیمه_عاشق_ترم_را_باد_برد_پارت_4
-سلام مامان
-علیک سلام به نظرت یکم دیر نیست.
-با اتوبوس اومدم ببخشید
رفتم تو اتاقمو لباسامو عوض کردم.کامپیوترمو روشن کردمو وای فای هم که خودش روشن بود الحمدوالله مثل همیشه.
با صدای در برگشتم تا ببینم کیه که یهو روژان خودشو پرت کرد تو بغلم
-یواش دیوونه نمیگرفتمت که مرده بودی
-ولی گرفتیم
خندیدمو بیشتر به خودم فشارش دادم
-چیزی شده؟
-دلم واست تنگ شده بود
-من بیشتر
-نخیر من بیشتر
-باش تو بیشتر
-امشب مامان بابارو راضی کن بریم مهمونی
بدمم نیومد. اگ تو خونه میموندم از زور فکر خیال دیوونه میشدم
-باش بهشون میگم
-بریم خونه خاله لیلا
-باش
گونمو بوسیدو خوشحال از اتاق خارج شد
با لبخند رفتنشو نگاه کردم.
برگشتم سمت کامپیوتر که حالا روشن شده بود و رفتم رو برنامه تلگرام.
کلی پیغام اومده بود.باید هرچه زودتر تو گروها لفت میدادم دارن حوصلمو سر میبرن.
برنامه تلگرامو رو گوشیم حذف کردم تا از اعتیادم بهش کم بشه بجاش رو کامپیوتر نصب کردم تا کمتر برم روش وگرنه تو بازارم گوشیم دستم بودو داشتم پیغامامو چک میکردم.
معتادی به این اینترنت لامصبم بد دردیه.اول نفر رفتم رو پی ام هایه شاهرخ.
خلاصه حرفاش میشه اینکه یا از بلک لیست درم بیار که چرندایه بیشتریو تحویلت بدم یا عواقبش دامنتو میگیره.
واسم مهم نبود. خیلی وقته دیگه واسم مهم نیست.
واسش نوشتم میشناسی منو پس بهتره ماجرا همینجوری ختم بخیر شه. منو سگ نکن برو پی زندگیت.
romangram.com | @romangram_com