#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_36

دیگه بقیه حرفاشو نشنیدم.

من اسمشو داشتم فامیلیشم داشتم ادرس محل کارشم داشتم. خودم میرم ازش میگیرم اونجوری وقت اونم هدر نمیدم.

بیخیال باشگاه شدمو با همون تیپی که زده بودم از خونه زدم بیرون.

از بانک یکم پول برداشت کردمو دربست گرفتم تا شهرک صنعتی.

از این تنهایی گشتنا و تنهایی این ور و اونور رفتنا میترسیدم.

وقتی رسیدم پول آژانسو حساب کردمو از در اصلی وارد شدم. نگهبانی جلومو گرفت.

-بفرمایید خانوم میتونم کمکتون کنم؟

تیپی که زدم اصلا مال اونجا نبود و اینو خوب درک میکردم.

نگاه خیره یه کارگران اونجا رو رو خودم حس میکردم. حس خیلی بدی بود.

-با اقای ...... اها....... نیک پی کار دارم. اومدم ببینمش.

ابروهایه نگهبان بالا رفت. حتما پیش خودش گفته عجب تیکه ای تیغ زده اقا پندار بهش نمیاد این مدلی باشه.

نگهبانو که تو بهت بود رها کردمو خودم وارد کارخانه شدم و ای کاش وارد نمیشدم.

کلی مرد مشغول کار کردن بودن و حساب کنید یه دختر ترگل ورگل یهو وارد محیط کارشون شه......

داشتم زیر نگاه ها ذوب میشدم.به سمت یه مرد مسن رفتم و گفتم.

-ببخشید با اقای نیک پی کار دارم.

واقعا حالا که فکر میکنم میتونستم تا بعدازظهر صبر کنم . ارزششو نداشت یه گوشیو تحمل این همه نگاه.

-برو اون بالا دخترم به خانوم منشی بگو اون صداش میزنه.

-ممنون

از پله ها بالا رفتمو وارد یه جایی شدم که دو طرفش شیشه بودو یه طرفش دیوارو یه طرفشم در قرار داشت.

یه خانوم پشت میز نشسته بود که تو همون بدو ورود زل زده بود بهم. اینا چرا اینجورین بخدا لباسام مشکلی نداره که.

مانتو کرم رنگ اسپرت که بلندیش تا یکم بالای زانومه و روسری و کیف همرنگش و کفش اسپرت صورتی و شلوار دم پا گشاد سیاه که اینهمه نگاه کردن نداره.

-سلام ببخشید با اقای نیک پی کار دارم.

خیلی راحت نگاه ازم کندو گفت

-سلام خوش اومدین الان صداش میزنم.

-ممنون

رو یکی از صندلیا نشستمو منتظر اقا شدم که بیاد و گوشیمو تحویل بده.

خانومه تلفنو ور داشت و شروع کرد دنبال پندار گشتن و خواست که بفرستنش پیش اون.


romangram.com | @romangram_com