#دیر_آمدی_نیمه_عاشق_ترم_را_باد_برد_پارت_35
صبح طبق معمول زود از خواب بیدار شدم. بعد از راهی شدنه مامان بابا و روژان یکم دیگه خوابیدم.
نمیدونم چه سریه باید منم باهاشون صبحونه بخورم. خب خوابم میاد بابا
ساعت 10 بود که بلند شدم خودمو اماده کنم واسه باشگاه.خودمو حاضر کردم و زانو بندامو تو کیفم گذاشتم.
دنبال گوشیم گشتم که بزارمش تو کیفم. نبود.....
هرچقدر دنبالش گشتم نبود.
با تلفن خونه بهش زنگ زدم.امیدی نداشتم که با این روش پیدا بشه چون همیشه رو سایلنت بود.
فقط دعا میکردم با صدایه ویبرش بفهمم کجاست.
یه بوق.....دو بوق.....سه بوق..... صدای اون خانومه که میگه نمیتونم جواب بدم و بعدا به خودم زنگ بزنم تو گوشی میپیچه.
وای گوشیم پره از عکسای خانوادگی... پره از عکسایه خودم.بیچاره شدم........
بابام بفهمه مردم. سعی کردم به یاد بیارم اخرین دفعه کجا دیدمش ولی مغزم قفل کرده بود.
هروقت به مغزم نیاز دارم قفل میکنه...... اه لعنتی........
دوباره زنگ زدم.
قلبم با هر بوق از سینه م میزد بیرون. بعد از چهارمین بوق که داشتم از جواب دادن نامید میشدم یه صدایه بم تو گوشی پیچید.
-الو؟
-الو؟الو؟ سلام ببخشید شما کجایید؟ یعنی این گوشیه منه دست شما توروخدا بگید کجایید؟ شما کی هستین؟ گوشی من پیشتون چیکار میکنه؟
با شنیدن صداش ساکت شدم
-اسرا
خدایا گوشیم پیش کیه که اسمم میدونه؟
-دختر اروم باش دیروز که پیشم بودی انگار گوشیتو جا گذاشته بودی دیشب پیداش کردم گفتم دیر وقته فردا خودم بهش زنگ میزنم.
زود گرفتم کیه.
-وای ممنونم داشتم سکته میکردم. تو کجایی الان ؟
-راستش من فعلا سرکارم نم...
-کجا کار میکنی؟
-تو کارخونه کیک اسو شهرک صنعتی.
-اها
-فعلا نمیتونم گوشیو واست بیارم بعداز ظهر سعی میکنم بهت برسونمش.
تا بعدازظهر خیلی دیر میشد. اگه بابام میفهمید پیشو میگرفت و ته توشو در میاورد و این وسطم چیزایی که نباید معلوم میشد مشخص میشد و این اصلا به نفع نبود.
romangram.com | @romangram_com