#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_29

با شنیدن صداش کپ کردم....... چه بمه....... یه چیزی در حد افتضاح صداش بم بود. تو کافی شاپ اصلا متوجهش نشدم.

صداش شبیه پسرا وقتی صبح زود از خواب بیدار میشن بود. فکر کن این صبح زود چجوری باشه.......

جوابشو ندادم. یعنی چیزی واسه گفتن نداشتم.شرمنده سرمو پایین انداختم.

-بدون ارایش خیلی زشتی

سرمو سریع اوردم بالا. زل زدم به چشاش.

واقعا اعتماد به نفسمو نابود کرد. خدایی هرکس دیگه اینو بهم میگفت پشیزی واسم مهم نبود ولی نمیدونم چرا با حرف اون انقد به هم ریختم.

-به توچه؟

-نظرمو گفتم

- نظرت اصلا مهم نیست

تک خنده ای کرد. رومو برگردوندم به سمت پنجره و منظره بیرونو نگاه کردم. یه ماشین از کنارمون رد شد.

سعی کردم راننده ش صورتمو نبینه.

-احتمالا پس اسنکم نمیخوری؟

تو همون حالت گفتم

-میخورم.

خب گشنه م بود. اون همه گریه کردم بخدا کلی انرژی مصرف کردم معده م مالش میرفت.

-پولشو بده

-ندارم

برگشتم سمتش تا بتونم ببینمش یه لبخند مسخره روصورتش بود.

چقد این پسره زشته خدایا. با اینکه کمک کرد ولی ازش بدم میاد دوست دارم خفه ش کنم.

-پس چجوری میخواستی منو مهمون کنی ....یا چی بود... اها......جبران محبت

-اونا کارت خوان داشتن تو کارت خوان داری؟

یهوو صورتش مهربون شد

-چرا انقد عصبی هستی؟

جوابشو ندادمو دوباره رومو برگردوندم.

-خوابم میاد

-اگه دوست داری و راحتی برو صندلی عقب دراز بکش بخواب.

صداش پر از غرور بود...... پر صلابت بود......


romangram.com | @romangram_com