#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_25

رومو ازش برگردوندم تا بیشتر از این خودمو خارو خفیف نکنم.

نفس هام به شماره افتاده بود. کاش همینجا سکته میزدم میمردم.

اونقدر لمس شده بودم که توان تکون خوردنم نداشتم همه نیروم تحلیل رفته بود.

حتی حس میکردم نیرویی واسه نفس کشیدن ندارم.

چه کاره سختیه فرو بردن هوا از دماغت و عبورش از ریه هات و بالا اومدن قفسه سینه ت وخارج شدنش از همون مسیر.

قبلا انقدر سخت نبود....... کاش میشد نفس نکشید.

نه به پسری که باهاش رو یه میز نشسته بودم و نه به افشین دیدی نداشتم.

چشمامو بستم.......تموم خاطراتم با اون اشغال لاشی اومد جلو چشمم.

امروز تولدم بود. نمیتونست حداقل امروزو قرار نزاره؟اصلا یادشه کی تولد منه.اصلا منو یادشه؟

لعنت بهش. من روز تولد اون یه گوشه گریه میکردم که چرا با یه پسر دیگه دوست شدمو به اون خیانت کردم.من روز تولد اونو یادمه من خودشم یادمه......

من روز تولدش بهش زنگ زدم تا فقط صداشو بشنوم......

مام باهم اینجا قرار گذاشته بودیم. باهم اینجا اومده بودیم. اصلا یادش میاد....... یه زمانی...... یه اسرایه احمقه بیشعور باهاش بوده و دوستش داشته حتی میپرستیدتش......

واسه من هیچوقت صندلی جابجا نمیکرد.

اصلا دختره چه شکلی بود؟ یعنی از من سرتر بود؟ اصلا خوده اون احمق که پشیزی ارزش نداره خیلیم زشته.

دوست پسرایه من همشون یکی از یکی خوشکلتر بودن. اون اصلا قد اونا خوشکل نبود. ولی من دیوونه ش بودم و به همه اون خوشکلا ترجیحش میدادم.

چشمامو اگه میخواست واسش درمیاوردم بهش میدادم.

هنوزم که هنوزه بخاطر اون همه عشقی که بهش داشتم احساس شرم میکنم.

از اینکه یکی مثل اونو دوست داشتم خجالت زده م. نه بخاطر ظاهرش که اصلا اونقدرام بد نبود یعنی اصلا بد نبود بلکه فقط بخاطر طینت اشغالش.

-خوبی؟

صدارو میشنیدم ولی توانی واسه جواب دادن بهشو نداشتم.

اروم و ارومتر نفس میکشیدم.......چقد خوب میشد این نفس لعنتیم تموم میشد نجات پیدا کنم از این زندگیه نکبتی.

-بفرمایید سفارشتون

-ممنون میبریم خونه بی زحمت واسمون امادش کنید.

-چشم حتما

-ممنون

صدای تکون خوردن صندلی اومد و صندلی جلوم تکون خورد. پسر ناشناسه رو صندلی جلوم نشست.صندلی که صورت من به سمتش بود.

حالا دیگه جلو دیدمو گرفته بود.هرچند اصلا جایینو نگاه نمیکردم


romangram.com | @romangram_com