#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_24

-چی میخوری؟

شونشو بیخیال انداخت بالا

برگشتم سمت پسری که صداش زده بودم که حالا یه دفترچه کوچیک و یه خودکار دستش بود و داشت میومد سمت ما.

-دوتا اسنکو دوتام میلک شیک

-میلک شیکا شکلاتی باشن؟

-بله

-چشم الان حاضر میکنیم

-ممنون

پسره رفت و منم سرمو برگردوندم.

-واسه جبران محبتتون

-یا جبران نوشیدنیه خودم؟

-خب فکر کردم شاید بتونه هردوشو جبران کنه

با یه لبخند مکش مرگ ما پررو پررو زل زدم به چشاش

-اها بله

صدای پا اومد و نگاه پسر غریبه به پشت سرم افتاد. منم ناخوداگاه به پشت سرم نگاه کردم ببینم چه خبره.

سر یه پسرو دیدم که داشت از پله ها میومد بالا.

دوباره ضربان قلبم تند شد.کامل که بالا اومد یه دخترو کنارش دیدم. صورتش سمت من نبود که ببینم کیه ولی مطمئنن شاهرخ نبود شاهرخ خیلی خوش قیافه ست ولی این باریک و درازه.

واسه یه لحظه به ذهنم خطور کرد. چقد شبیه افشینه.

با اوردن اسمش دلم ریخت.تموم وجودم چشم شده بود صورتشو ببینم.

همه بدنم میلرزید...... اصلا توان فکر کردن نداشتم. لمس شده بودم.

صندلی رو واسه دختره عقب کشید. یه ذره خیالم راحت شد چون اون از این کارا نمیکرد.

دختره نشست خودشم صندلی کنار دختره رو انتخاب کردو نشست.پشتش به من بود.

حالا دیگه کاملا برگشته بودمو بهشون نگاه میکردم.

پسره منو رو داد دست دختره و خودش سرشو چرخوند که یه نگاه به اطراف بندازه.

خشک شدم....... مردم..........

لعنتی خودشه........

اجزا صورتم مثل پلاستیک ذوب شده وا رفتن. بدون اینکه کنترلی رو خودمو بدنم داشته باشم سرمو گذاشتم رو میز.


romangram.com | @romangram_com