#دیر_آمدی_نیمه_عاشق_ترم_را_باد_برد_پارت_18
قبل اینکه بقیه به سمت توپ برن من به سمتش دویدم توپ حالا تقریبا کنار برهان افتاده بود. توپو برداشتمو به سمت بقیه شوتش کردم که بهمون زل نزنن و به بازیشون ادامه بدن بعدم درحالیکه داشتم از کنار برهان بیخیال رد میشدم الکی مثلا پام به هم گیر کرد و افتادم. خیلی نقشه احمقانه ای بود نزدیک بود واسه واقعی جلوه دادن صحنه خودمو مرگ مغزی کنم.
-اخ یالله. خوبین؟چیشد؟
درحالیکه سعی میکردم از جام بلند شم سرمو بلند کردم تا صورتمو ببینه و بشناستم.
-اخ.ممنون خوبم. چیزی نیست.
متوجه مکثش وچشمایه درشت شده از تعجبش شدم ولی به روی خودم نیاوردم که یادمه این اقا کیه
به سمت زمین برگشتم . لنگ لنگون قدم بر میداشتم که با صدایه پشت سرم وایسادم
-اسرا خانوم
با تعجب به عقب برگشتم. الکی یه جور رفتار کردم که مثلا دنبال کسی که صدام کرده میگردم.
خودش دوباره صدام زد. جوری نگاش کردم که بفهمه تعجب کردم از اینکه اسممو میدونه و اینکه من اصلا یادم نمیاد اون کیه
-ببخشید شمارو به جا نمیارم
-اوه بله ببخشید من برهانم دیروز اومدید مغازه م با خواهرتون پلیور خریدید.
بعد مکث سه ثانیه ای گفتم
-اها یادم اومد.بازم ممنون بخاطر پلیور
-نه خواهش میکنم
صدایه مهردادو از پشت سرم شنیدم که میگه
-داری چیکار میکنی اسرا بیا دیگه.
خنده م میگره. روم غیرتی شده. مهرداد دوست خیلی خوبیه و خیلی دوسش دارم واسه همینه که از این عکس العملش عصبی نمیشم و بهش نمیپرم
سرمو به سمتشون برگردوندمو گفتم
-الان میام
بعدم سرمو به سمت برهان برگردوندم.
-دوس دارین باهامون بازی کنین؟
-من زیاد از والیبال سر در نمیارم
-نگران نباشین هیشکی اینجا سر در نمیاره
اروم خندیدم.اونم خندید
-باشه خوشحال میشم همراهیتون کنم.
شونه به شونه هم راه افتادیم سمت زمین والیبال.
-بچه ها این اقا اشنای منه اسمش برهانه باهامون همراه میشه.
romangram.com | @romangram_com