#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_17

-چه نی نی بی ادبی

مهرداد دوروز از من کوچیک تر بود سر همین موضوع کلی اذیتش میکردم.

ارزویی رو که مد نظرم بود کردم چوب بستنیارو اتیش زدن ومنم فوتش کردم بقیه م واسم کف زدن.

حالا وقت خوردن کیک بود

-خب با چی بخوریمش

-با دهن دیگ مگه جایه دیگه هم داریم؟

-اخه من به تو چی بگم گوش دراز منظورم اینکه کیکو با چی ببریم.

کریم از اون طرف گفت

-اینجا سقزه عزیزم مهد چاقو

بعدم از جیبش یه چاقو جیبیه کوچیک دراورد.همه خندیدیم و گفتیم

-الحق که سقزی

کیکو بریدیمو تقسیمش کردیم. وقتی تموم شد بلند شدیم تا یکم بازی کنیم البته با توپ جدید.

چقد خوشحال بودمو چقدرم از این خوشحالیه زیادم میترسیدم. نمیرم یهوو!!!

-ووو سروه؟

-جونم

-ساعت چنده؟

-یازده و نیم

-پس اون پسره کدوم گوریه؟

-نمیدونم اصلا یادم نبود. بصیر بش بزنگم

-صیریدم

هردومون باهم خندیدیم.

-راستی اون که تورو نمیشناسه .میشناسه؟

- نه بابا فکر میکنه پسرم

-خوبه خوبه

به هوای حرف زدن با تلفن از زمین بازی خارج شد.

داشتم اطرافو نگاه میکردم که نگام رو برهان افتاد اروم میومد سمت ما. فورا رفتم اونور تور و به ایلا اشاره کردم که حالا وقتشه. اونم توپو که داشت به سمت زمین اونا می رفت تو هوا گرفت که با این حرکتش صدایه اعتراض همه بلند شد.خیلی رلکس بدون توجه به بقیه رفت واسه سرویس. تا اون این کارارو بکنه برهانم به زمین بازی رسید.

انچنان سرویسی به سمت برهان زد که گفتم الانه که پسره رو ناکار میکنه.


romangram.com | @romangram_com