#دیر_آمدی_نیمه_عاشق_ترم_را_باد_برد_پارت_12
اسمشو با خودم تکرار کردم.یه دونه وحید میشناختم اونم پسر دوست بابامو رفیق فاب بچگیامه.
-وحید شبستری؟
-پ ن پ
با صدایه بلندی که تقریبا به جیغ شبیه بود گفتم
-وحید خودتی؟
-اره دیگه خره پس میخوای کی باشه
خندیدم....... از ته دل.......
تموم خاطراتی که باهم داشتیم از ذهنم گذشت. چه دورانی بود.
-چه طوری دیوونه؟ کجایی؟ اینکه شماره ایرانه. نکنه اینجایین؟
-خوشم باشه به این هوش
-من استعداد کشف نشده م. کجایین؟
خنده بلندی سر داد و گفت
-تو راه خونه شما
-برووو
به سمت هال رفتم. از اتاقم که خارج شدم مامانم سوالی نگام کرد که کیه؟ دستمو رو گوشی گذاشتمو گفتم
-بدو بدو اقای شبستری اینا برگشتن
مامانمم اومد سمتم تا گوشیو از دستم بگیره.وحیدم از اون ور خط هی داشت فک میزد. بدون توجه بهش گوشیو دادم به مامانم.
-الو وحید جان؟
میدونم حالا با چاقو بزنیش خونش درنمیاد از حرص. از تصور قیافه ش خنده م گرفت.
روژان اومد کنارمونو سرشو تا اخرین حد بلند کرد تا بتونه صورتمونو ببینه.
-ممنون تو خوبی؟ خانواده خوبن؟ کجایین شما؟
........
- نه نه تو بگو الان کجایین؟
…....
-خب کامرانو میفرستم دنبالتون
.......
-این حرفا چیه وروجک توم مثل اسرایی واسم
romangram.com | @romangram_com