#دلتنگ_پارت_9


معلم از عصبانیت صورتش سرخ شده بود..

_سریه بگید کار کدومتون بوده؟

کسی حرفی نزد..این دفعه جدی تر گفت_اگر نگید از کل کلاس نمره کم میشه.

بازم کسی حرفی نزد.یعنی نمیتونستن حرف بزنن.همه از مهدیس و مخصوصا بهار حساب میبردند..

معلم چشم هاشو ریزکردو بعد از برداشتن کیفش،از کلاس خارج شد.همین که از در بیرون رفت بچها پقی زدن زیرخنده..بهار و مهدیس هم باخنده به هم(ایول) میگفتند

بهار_دمت گم مهدیس

مهدیس_چاکر شما..بابا حقش بود دفعه ی دیگه سوالای درست بده

پروانه هم جیغی کشید و اومد آویزونشون شد..انگار همه از این معلم عقده داشتند.منم بی صدا نشسته بودم و به ذوق زدگی بچها نگاه میکردم!

همون لحظه در باز شدو ناظم وارد کلاس شد..

ناظممنون از اون زن هایی بود که اگر مدرسه رو میدادن دستش مدرسه نابود میشد..اونم باز جویی کرد که بادم جوابی نشنیدند و دوباره تهدید پشت تهدید!اما کی بود که اهمیت بده؟

* * *

وقتی داشتیم برمیگشتیم،توی کوچه بهار اینا بودیم که متوجه شدم یه دختر بافرم مدرسه دم درخونه ایستاده

روبه بهار همونطور که نگاهم به اون بودگفتم_بهار اون کیه؟

بهار_نمیدونم..شاید همینطوری ایستاده.حتما مال همسایه هاست

حرفی نزدم..شاید حق بااون باشه..بی خیال به سمت خونه قدم برداشتیم.به اندازه کافی از مامان دور شده بودم..باید وسایل هارو برمیداشتم وبرمیگشتم خونه

رسیدیم.بهار کلید رو در آورد وهمین که اومد توی قفل فرو کنه باصدای دختری برگشتیم عقب.اون دختر کسی نبود جز شادی

یه تای آبروم رو بالا دادم وگفتم_سلام

بهارهم بی هیچ حرفی منتظر بهش چشم دوخته بود

شادی لبخند کمرنگی زد وگفت_ببخشید مزاحم شدم..راستش از دیشب تاحالا میخواستم بیام وازتون تشکر وهمچنین معذرت خواهی کنم اما خب حالم زیاد خوب نبود

به پیشانیش چشم دوختم..باند پیچی شده..لبم وگزیدم وگفتم_خواهش میکنم شما ببخشید از حواس پرتی من بود

romangram.com | @romangram_com