#دلتنگ_پارت_80
آروم زیر لب طوری که آرامشش به هم نخوره خداحافظی آرومی گفتم.این هم فقط بخاطر اینکه متوجه رفتنمون شه
سوار تاکسی شدیم و حرکت کردیم سمت ویلای شادی اینا
یکم بعد رسیدیم..یه لحظه سردم شد..هوای اون اطراف با وجود درخت های زیاد،سردتر از جاهای دیگه بود..پنجه هامو توی هم قلاب کردم و با بهار وارد شدیم..جمعیت شلوغ بود..مینا خانم امشب کیف حال میکنه
اصلا مشخص نبود چی به چیه!دی جی در حال پخش بود و بیشتریا وسط در حال ر**ق*ص بودن
چشم چرخوندم و مینا رو دیدم که دستشو دور بازوی شهاب قلاب کرده بود و درحال صحبت با دیگران بود.شهاب هم به صحبت اونا توجهی نشون نمیداد و چشم هاش در حال گردش بودن که یک دفعه چشمش توی چشمم قفل شد..دلم واسه ثانیه ای کوتاه لرزید.فقط ثانیه ای!!اون هم بخاطر زیبایی چشم گیرش بود.واقعا زیبا شده بود..کت و لباس زیرش قهوه ای رنگ بودن به همراه شلوار کرم رنگ..اخمی روی پیشانیش جمع شد و صورتشو برگردوند..ایشی زیر لب گفتم و دست بهار رو که چشم هاش چپ شد از بس که مردم رو دید میزد،گرفتم و باهم دور میزی کنار شادی نشستیم
شادی و بهار در حال صحبت کردن بودن که احساس کردم دستشوییم گرفته..بلندشدم و به سمت دستشویی توی حیاط حرکت کردم..
نزدیک دستشویی که شدم متوجه وجود مسعود شدم..روبه روی دستشویی به درختی تکیه داده بود و با گوشیش ور میرفت..ژشت خاصی گرفته بود.به سرعت قدم برداشتم و وارد دستشویی شدم..
وقتی اومدم بیرون،همزمان سرش رو بالا گرفت.یه تای ابروش رو داد بالا وگفت_به..خانم کله شق و دلقک خودمون
بایاد اون روز خجالت کشیدم.دستامو مشت کردم و سرمو انداختم پایین
مسعود_ببخشید نمیخواد سرخ شی..خب خانم کله شق خواستیم اون روز بهتون بگیم که این یارو از سرجاش تکون نمیخوره چه شما بخوای چه نخوای
من_اونوقت به چه علت؟
مسعود_به علت اینکه اون پسرا که اونشب تو پارک قصد نزدیک شدن بهتون رو داشتن،با شهاب دشمن هستن و فکرمیکنن که تو سوگلی شهابی و ممکنه آسیب ببینی
مکثی کرد و سپس ادامه داد_منم یه چند روز دیگه حرکت میکنم شیراز،شهابم سرش شلوغه کسی نیست مراقب شما باشه
از تعجب داشتم شاخ در میاوردم.حرف هاش توی ذهنم نمیگنجید..باخودم مرور میکردم تا بلکه چیزی دست گیرم شه
سوگلی؟دشمن؟آسیب؟مراقب؟
من_هوففففف یعنی چی؟چه ربطی داره؟
مسعود_خب اون شبی که شما توی پارک تشریف داشتید،اون دوتا پسر مزاحم شما شدن و شهاب به طور اتفاقی دید و اومد کمک.اوناهم دنبال شهاب و پدرش بودن و برای پیدا کردنشون اومدن شمال که تصادفی از این راه شهابو پیدا کردن.الان هم تهدید کردن.فقط چند روز صبر کنید تسویه حساب میشه شما هم راحت میشید
من_چه تسویه حسابی؟
پشتش رو کرد به من و همونطور راه میافتد که بره آروم گفت_اون چیزاش رو لازم نیست بدونی تا همین قدر کافیه
یه لحظه از حرکت ایستاد و روکرد بهم و ادامه داد_اگر باز کله شقی کنی ممکنه واسه خودت مشکلی پیش بیاد
romangram.com | @romangram_com