#دلتنگ_پارت_78
شادی_وای راستی بچها
مهدیس_شادی زهرمار..نمیزاری دو خط درس بخونم.یه ریز حرف میزنی
شادی_نه این خیلی مهمه
و بعد از مکث کوتاهی ادامه داد_امشب مینا پارتی میخواد بگیره.به مناسب خودش و شهاب.شهاب گفت که لازم نکرده ولی اون لجباز گفت حتما میخواد بگیره
پروانه_حالا واسه چی؟بهونشه؟
شادی_نه بابا میخواد جلوی دوستای شمالیش پز بده چند تاشون هم از شیراز بخاطر مهمونی ایشون میخوان تشریف بیارن
مهدیس پقی زد زیرخنده و گفت_جدی شهاب عاشق مینا هست؟
شادی_نمیدونم شهاب خیلی پسر توداریه.یعنی میاد به من میگه؟
بهار_خب منم میام
شادی_همین دیگه..مینا واسه اینکه تعداد متقاضیان زیاد بشه و تعداد کسایی که واسشون پز میاد زیاد باشه گفت که اگر خواستی دوستاتو دعوت کن
پروانه_وای چه عالی..حتما من میام
من_جدی خسته نمیشن شهاب و مینا از بس پارتی و این جور جاها میرن؟
شادی_این جا که خوبه.توی شیراز که بودیم شهاب هرشب پارتی بود
بهار_خوبه پس دختر زیر دستش زیاده
شادی_نه شهاب تاحالا چند تا دوست دختر داشته این مینا که هم هیچیش نمیگه بخاطر اینه که داداشم تو شمال حوصلش سرنره.یکی باشه که باهاش بره بگرده
من_مسعود هم شیرازیه؟
مهدیس_چیه جونم؟همش میگی مسعود؟
من_کلا پرسیدم
واقعا قصدی نداشتم..اما کنجکاو میشدم توی بحثی درباره ی اون بدونم و گرنه ذره ای از فکر بچها واقعیت نداشت
بهار خندید و گفت_چکار آبجیم داری؟بزار عاشق شه خب
romangram.com | @romangram_com