#دلتنگ_پارت_77
مینا_نه فقط نیومدی خواستم ببینم کجایی؟
من_خونه مسعودم
صدای نیشخندش شنیده شد.
_تو رفتی باز پیش اون یارو؟مگه نگفتم خوشم نمیاد با اون رفت و آمد کنی؟
من_من از تو اجازه نمیخوام که با کی رفت و آمد کنم،باکی نکنم!الانم کار دارم باید قطع کنم.فعلا
وگوشی رو روش قطع کردم
همون لحظه مسعود با سینی چایی اومد پیشم
مسعود_با کی حرف میزدی؟
من_مینا.بعضی وقت ها واقعا حوصلشو ندارم.تو همه کار میخواد دخالت کنه
مسعود_داداش اونم دختره یکم به دلش راه برو
روی مبل نشستم و زیر لب طوری که نشنوه گفتم_کاش مثله بقیه دخترا بود حداقل
* * *
(از زبان خاطره)
یک هفته بعد
توی حیاط دور هم نشسته بودیم که با صدای شادی از فکروخیال اومدم بیرون
شادی_راستی خاطره و بهار،شهاب گفت بهتون بگم اون مرد فعلا میمونه جلوی خونتون تا بعد
پوفی زیر لب گفتم و باصورت درهم جمع شدم به ادامه صحبت های شادی گوش دادم_این داداش من کلا کله شقه.یه دوستی هم پیدا کرده که کلا از خودش بدتره..ولی سعید جون من مثل این دوتا سگ نیست
و پشت سرهم پلک زد..پروانه یکی زد توی سرش و گفت_خاک تو سرت
گفتیم تو جمعمون فقط تو آدمی که تو هم زدی بالا از اینا
شادی خندید و حرفی نزد..نگاه بهار کردم صورتش توهم جمع بود.خنده ی آرومی کردم و چشمکی هم نثارش
romangram.com | @romangram_com