#دلتنگ_پارت_69
همون موقع گوشیم زنگ خورد..
نگاه شماره کردم.ناشناس بود
جواب دادم_بله
صدایی به گوش نرسید
همین که اومدم لب باز کنم،صدای پسری به گوش رسید
_به به فرزند منصوری جون
من_نمیشناسم.کی هستی؟
_ماشین خوشگلت چطوره؟
این همون پسره
با عصبانیت گفتم_چی میخوای تو؟چته؟پول میخوای؟ د بگو چه مرگته
_هیششششش آروم...من پول که میخوام ولی خب به اندازه ای که حقمه
من_چند؟
_دو میلیارد
چشم هام گرد شد
من_دومیلیارد میخوای چه غلطی باهاش کنی؟اصلا بی دلیل دو میلیارد میخوای چکار؟
_برو از آقای منصوری بزرگ بپرس
من_چکار اون داری؟
چند لحظه صدایی شنیده نشد و سپس با صدای آرومی زمزمه کرد_من....من عاشق نازنین بودم..آرزوم خوشبخت کردنش بود ولی بابای عوضی تو نذاشت.من خواستم با منشی گری برای بابات بتونم پول جمع کنم که واسش حلقه بخرم..یه روز دو میلیارد از پول بابات گم شد..انداخت تقصیر من..هرچی گفتم کار من نیست زیربار نرفت..انداختم زندان به مدت 7ماه..نازنین ولم کرد و رفت شوهر کرد..بعد از 7ماه اون بابای پستت فهمید که مقصر من نیستم رضایت داد..من انتقاممو از تو و اون منصوری پست میگیرم..یه مدت هم یکی از سردسته هاش بودم..اگر من توی این حقه بازیاش نبودم الان باید جسد کرم زدشو ملاقات میکردید
برام غیرقابل هضم بود..یعنی اون پسر اون بود؟؟چی باید میگفتم..
هردو سکوت کرده بودیم که گفت_فقط اینو گفتم که حواست باشه..مثل یه روح میام تو زندگیتون حالا نگاه کن
romangram.com | @romangram_com