#دلتنگ_پارت_38


شادی_سلام

_سلام خوبی

شادی_مرسی

ونگاه ما کرد..هرسه سلام آرومی کردیم وبا سر جوابمونو داد..

شادی_اینا دوستای من هستن

اونم چیزی نگفت

شهاب_بیا سر میز

_تو خونه یه چیزی خوردم

شهاب_باش پس بیا بریم تو پذیرایی

وباهم رفتن

مینا رو به شادی گفت_کی اینو دعوت کرده

شادی_نمیدونم

مینا هم ایشی گفت وبلند شد رفت تو پذیرایی

ماهم دیگه سیر شده بودیم،بلندشدیم ورفتیم بالا

روی تخت نشسته بودیم که بهار گفت_این پسر کی بود؟

شادی روی تخت دراز کشیدو گفت_مسعود..دوست داداشم

پروانه_اینم دکتره؟

شادی_نه فقط سعید وشهاب دکترن..با مسعود وقتی که میخواستن گوشیشون رو عوض کنن آشنا شدن..اخه مسعود مغازه بزرگ گوشی فروشی داره البته توی شیراز

بهار_چقدر خوب..گوشیم دیگه مدلش پایین اومده..شماره مسعودو بده

زدیم زیر خنده

romangram.com | @romangram_com