#دلتنگ_پارت_37
وقتی وارد سالن شدیم،متوجه شهاب شدیم که با رکابی سفید مردونه که هیکلشو به نمایان گذاشته بود وبه همراه شرتک مشکی،روی کاناپه دراز کشیده بود وداشت فیلم میدید..واقعا هیکل زیبایی داشت..همچنین خودش هم جذاب بود..اما بخاطر اخلاق اون شبش ازش خوشم نمیومد ولی باید بخاطر کمکش حتما تشکر میکردم
متوجه ما نشد..باصدای شادی به خودش اومد وسرشو برگردوند..روی کاناپه خیلی ریلکس نشست
پروانه_سلام
بهار_سلام
من هم زیرلب سلامی کردم
شهاب با غرور خاص خودش جوابمونو داد اونم با لحن خشکی
دیگه حرفی نزدیم ورفتیم سمت پله ها..نزدیک پله ها بودیم که متوجه شدیم مینا داره میاد پایین..پس شادی گفته بود که اینم اینجاست
مینا یه شرتک کوتاه صورتی با تاپ سفید تن کرده بود..واقعا افتضاح بود.جلوی مردی که هنوز هیچ نسبتی باهاش نداشت،این تیپ هارو میزد
تا چشمش به ما خورد،سر جاش ایستاد..چشم هاش رو ریز کرد وبا غیض جواب سلاممون رو داد ورفت
پروانه براش شکلک در آورد.البته دور از چشم شادی
رفتیم بالا..همونطور که لباس هامون رو عوض میکردیم،پروانه با حرص گفت_ببخشید اینومیگم شادی ولی دلم میخواد این مینا رو تربیت درست وحسابی کنم
شادی خندید و حرفی نزد..یکم تو اتاق نشستیم و پایین رفتیم واسه صرف نهار
سرمیز معذب نشسته بودیم..مینا وشهاب هم بودن
خدمتکار میز رو چید و شروع کردیم به خوردن نهار..سفره کامل چیده بودن..زرشت پلو درست کرده بودن به همراه سوپ ورمیشل که توی این هوا میچسبید وکلی مخلفات دیگه
شهاب با جذبه خاص خودش داشت غذا میخورد ومینا هم با عشوه وناز..هنوز همون لباس تنش بود
صدای زنگ در به صدا در اومد..فاطمه خدمتکارشون رفت ودرو باز کرد..باصدای پسری همه از سر میز بلندشدیم..نگاهمو چرخوندم سمت صدا..یه پسر حدودا هم سن وسال های شهاب بود..قد بلند وپوست سبزه وچشم وابرو مشکی..به این هم میخورد مثل شهاب جذبه داشته باشه
شهاب بلند شدو رفت طرفش
شهاب_سلام
_سلام برادر
ونگاهشو به این سمت چرخوند..اول چشمش به مینا افتاد وکمی روش زوم کرد وسریع نگاهشو دزدید..مینا حواسش به اون پسر نبود..خوشم اومد که حتی به روی خودش نیاورد و لباسشو نرفت تعویض کنه
romangram.com | @romangram_com