#دلتنگ_پارت_24
شادی_عاشقش نشدم ازش خوشم اومده..مکثی کردو گفت_عکس هاشو از گوشی شهاب کش رفتم
ویه چشمکی نثارمون کرد
مهدیس_ای ناقلا
بهار_خب یه نقشه ای بکش تا بری باهاش برقصی
من_پروانه تو نقشه خوب میکشی..یه راه حل بگو
پروانه چهره متفکرانه به خودش گرفت وگفت_خب ببین گلم ما الان میریم میرقصیم نزدیکش وتو یه دفعه که مثلا حواست نیست میخوری بهش واین میشه طریقه ی آشنایی..البته باید یکم هم نازکنی واسش
زدیم زیر خنده..این دختر آتیش پاره بود
هر پنج نفرمون بلندشدیمو رفتیم وسط وشروع کردیم به رقصیدن
بهار_خاطره اگر ر**ق*ص نور گذاشتند برو بیرون
باشه ای گفتم وبه رقصمون ادامه دادیم(راستش بیماریم یه جورایی حاد بود و سرعت عمل کرد تشنجم هم سریع بود)..یه دفعه پروانه شادی رو هل داد وشادی از پشت افتاد روی سعید وسعید هم خورد زمین
از شانس بدمون دقیقا مینا کنار سعید بود ومتوجه افتادنشون شد..ولی خداروشکر شهاب نبود
بهار پقی زد زیر خنده وآروم گفت_اوه عجب شانسی
ماهم خندمون گرفته بود اما از ترس اینکه مینا متوجه شه میترسیدیم
پروانه سریع رفت سمت شادی وروبهش گفت_ش...
بعد انگار یادش اومده باشه سریع گفت_وای صدیقه چی شدی؟
دیگه بدتر..همه مون زدیم زیر خنده..کی بخند کی نخند..من که دلمو دودستی گرفته بودم وقاه قاه میزدم..شادی هم در همون حینی که از ترس میلرزید میخندید
سریع دستش رو گرفتیم وبلندش کردیم
شادی صداشو یکم نازک تر کردو گفت_ببخشید
سعید محو شادی شده بود..لبخند کمرنگی زد وزیر لب گفت_خواهش میکنم صدیقه خانم
ایندفعه خندمونو به زور نگه داشته بودیم..شهاب داشت میومد این سمت که شادی سریع برگشت ورفت سمت میز
romangram.com | @romangram_com