#دلتنگ_پارت_23
من_اینجا بین این همه آدم چشمت اونو گرفته؟
پروانه_اگر کسی بیاد سمت ما..اینجا انقدر دختر برهنه هست که کسی به مااهمیت نمیده
همون لحظه گارسونی اومد سمتمون..سینی پراز جام الکل در دست داشت..به سمتمون تعارف کرد..پروانه ومهدیس یکی برداشتن..بهار اومد برداره که دستمو گذاشتم روی دستش تامانعش بشم
من_نه بهار
بهار دستمو به آرامی پس زدوگفت_خاطره فقط یکی
ویه جام برداشت..شادی هم یه جام ش*ر*ا*ب برداشت اما من برنداشتم..کلا از چنین محیط هایی تنفرداشتم وفقط بخاطر بچها اومده بودم
بچها شروع کردن به مزه مزه کردن..باصدای مردونه ی شخصی باترس برگشتیم سمت صدا
_سلام خانوما
نفس راحتی کشیدیم..فکرکردیم شهاب هست
بهار_بفرما
پسر_خواستم اگر میشه واسه ر**ق*ص همراهیم کنید
منظورش بهار بود..بهار صورتشو توی هم جمع کردو گفت_بامن؟افتخار نمیدم
پسر هم چیزی نگفت ورفت..اه اه چه حال به هم زن
بهار_ایششش..باید روش میاوردم بالا..پسره ایکبیری
شادی_وای سعید اومد بچها
همه نگاه کردیم..کلا این شادی همش یاحواسش به شهابه یا به سعید
سعید یه پسر قدبلند ولاغر..باموهای قهوه ای وچشم های عسلی..پسر بامزه وخوشگلی بود..واقعا به شادی میومد
پروانه_اخی نمیتونی امشب بری باهاش برقصی
شادی_چرا نشه؟سعید تاحالا منو درست ندیده..منم فقط یکی دوبار از پنجره دیدمش
من_پس چطوری عاشقش شدی؟
romangram.com | @romangram_com