#دلتنگ_پارت_16
بهار_خب دیگه بریم یکم خوش بگذرونیم..مهدیس وپروانه هم هستن شادیم گفت میاد
من_باشه.پس بیاید دنبالم
باشه ای گفت وبعد از خداحافظی قطع کردم
روبه مامان گفتم_مامان با بچها میخوایم بریم کافی شاپ پسرخاله مهدیس.اجازه هست؟
مامان_برو ولی اگر دیدی اونجا پسر زیاده واذیت میشی برگرد
لبخندی زدم ورفتم توی اتاق تاآماده شم
مانتوی آبی فیروزه ای به همراه شلوار وشال مشکی پوشیدم..موهامو هم جمع کردم پشت سرم..یه خط چشم باریک بالای چشمم کشیدم وکیفمو برداشتم رفتم بیرون از اتاق
بامامان خداحافظی کردم واز خونه زدم بیرون..بهار ومهدیس از دور داشتن میومدن..عجب تیپی زدن
باهاشون سلام کردم و سوار تاکسی شدیم وراه افتادیم
من_پروانه وشادی کو؟
مهدیس_پروانه گفت بادوست پسرش قرارداره اون میارتش.شادی هم گفت میاد اونجا
حرفی نزدم واز پنجره به مناظر بیرون خیره شدم
یکم بعد رسیدیم..بعد از حساب کردن کرایه که افتاد پای من بیچاره،وارد کافی شاپ شدیم..یه کافی شاپ کوچک وساده اما زیبا..این بار دوم میشد میومدیم اینجا
رفتیم سرجای همیشگی که آخر سالن بود وجای دنجی بود،نشستیم..همون موقع پروانه هم رسید..اوف اوف این یکی که خیلی به خودش رسیده بود
پروانه_سلام ژیگولا
بهار_سلام
من_سلام
مهدیس_خودتو نکشی..حالا چی تور کردی؟
پروانه نشست وباذوق روبهمون گفت_هیچی بابا پسرک خیلی اسکله..بهش میگم گوشیم خراب شده گفت واست پول میارم برو بخر
بهار_ای جان..یکیم واسه ما پیدا کن
romangram.com | @romangram_com