#دلتنگ_پارت_13


قطره اشکی از چشمم چکید..لبمو گزیدم تامانع ریزش اون اشک های ابدی بشم اما بی فایده بود..انگار اشک هام مثل سیلی بودن که آماده هستن تا جاری شن

نگین دستمو گرفت وگفت_خورشید..15سال گذشت..چرا نمیخوای فراموش کنی؟چرا نمیخوای به زندگی عادیت برگردی؟

من_نگین میخوام ولی نمیشه..من خودمو مقصر میدونم..هم مقصر مرگ آریا هم سپهر هم ویران شدن زندگی بقیه

توی چشمش نگاه کردم و از پشت پلک های اشکیم تونستم ببینمش

_نگین بخدا نمیتونم..فقط خدا میدونه واسه برگشتن به یه لحظه از اون روز ها حاضرم کل زندگیمو بدم..روزی که فکرمیکردم همه چی تموم شده،بلاهای بدتری به سرم اومد..شاید دلخور باشم ازشون اما...روم هم نمیشه که ببینمشون..مخصوصا مهسا

نگین حرفی نزد و برگ دستمالی دستم داد که اشک هامو باهاش پاک کردم

من_15سال هست که بهش سرنزدم..خیلی گذشته..خیلی

نگین_توکه میری اون اطراف چرا نمیری شیراز؟

منظورش به روستای خاله مهری بود..اون روستا توی استان فارس بود..حداقل ماهی یک بار سرمیزدم به خاله و هیچوقت حاضرنشدم وارد شیراز شم..درحالی که الان 4 ماه هست که به خاله سرنزدم

من_برم اونجا نمیتونم برگردم..هرچند همه فراموشم کردن..یا هم میگن مردم..کیه که به فکرمن باشه؟

نگین_چی بگم والا..مژده هم که شیراز نیست ازش بپرسم

حرفی نزدم..با ورود خاطره سرمو بلندکردم..بینیش قرمز بود..دخترم وقتی گریه میکرد نوک بینیش سرخ میشد

حتما شنیده..به روی خودم نیاوردم و به روش لبخندی پاشیدم که جوابمو با لبخند تلخی داد وسریع وارد آشپزخانه شد

توی نگاه نگین هم همین بود..اونم متوجه شد که خاطره حرف های ماروشنیده..ماهم بلند شدیم ورفتیم توی آشپزخانه وناهارمونو خوردیم..بدیش این بود که نگین نمیتونست حامله بشه..اما همین که شوهرش بالای سرش هست خودش نعمت بزرگیه و من چقدر حسرت میخورم..انقدر دلم واسه گذشته تنگ شده که وقتی بهش فکرمیکنم باورم نمیشه که 15 سال گذشت

من..من سرگشته و حقیر باید تاوان بدم..این بهم الهام شده بود..همین دلتنگی من هم جز یکی از این تاوان هاست

بعد از نهار با نگین یکم دیگه هم حرف زدیم و نگین بلندشد و رفت

* * *

(اززبان خاطره)

از ظهر که اونا رو شنیدم حالم خراب شده..بخاطر مریضیم واینکه ناراحتی واسم بد بود مامان حاضرنمیشد بامن همکلام بشه واز درداش بگه..تااینکه امروز شنیدم..نمیدونستم مامان تااین حد علاوه بر ناراحتیش وکینه ش دلتنگ باشه..نمیدونستم هنوز خودشو مقصر میدونه..من هیچی نمیدونم..هیچی



romangram.com | @romangram_com