#دلربای_من_پارت_46

-که اینطور!
-نگفتی اینجا چه کارمیکنی؟
-رادین دوست پسر دوستمه...از طرف دوستم دعوت شدم.
متعجب سری تکان دادم
پس رادین صدر دوست دختر داشت.یک نقطه ضعف دیگه! زیر
چشمی نگاهم به رادین دوختم...داشت باچندتا پسر می گفت
می خندید...چراغ های سالن خاموش شد و نوری ملایم وسط
سالن پخش شد.
الان وقتش بود رو به دنیا گفتم:
-دنیا جان من برم تا سرویس بهداشتی
-باش گلم
بلندشدم...به سمت جایی که رادین ایستاده بود رفتم.ازعمد
کنارش گذشتم و تنه ی محکمی بهش زدم که محتوای لیوان
داخل دستش روی لباسش ریخت...سعی کردم لبخندم پهنان کنم
...خودم نگران نشان دادم به سمتش برگشتم و بانگرانی
گفتم:
- ای وای چی شد؟
درحالی که نگاهش به لباسش بود با عصبانیت گفت:
-خانوم هواستون کجاست؟
صورتم کنار گوشش بردم و آروم گفتم:
-پیش تو!
سرش تند بالا آورد نگاهم کرد....لبخندی زدم! هنوز داشت
با اون نگاه بی تفاوتش نگاهم میکرد! نگاهش به چشم هام
بود! تمام حیله ام به کار بردم! و لبخند عشوه گرانه ی

romangram.com | @romangram_com