#دلربای_من_پارت_38
-بنده مهران تابان هستم
-رادین صدر!
دستش از بین دستم بیرون کشید و دسته کیف مشکی اش را
فشرد گفت:
-میتونم باهاتون صحبت کنم!
دستم به سمت اتاق کنفرانس کشیدم! قبل از اینکه به سمت
اتاق کنفرانس برم رو به منشی گفتم:
-دو قهوه سفارش بده!
به سمت اتاق کنفرانس رفتم ....روی صندلی نشستم...دستم
روی میز گذاشتم و بهم قلابشون کردم...منتظر نگاهش کردم
...که لب باز کرد گفت:
-طی مشورتی که با خانوم دلربای سرمد داشتم تصمیم گرفتم
باهاتون یه ملاقات داشته باشم ..همینطورکه اطلاع
دارید....
بین حرفش پریدم و با پوزخند گفتم:
-جالبه! میخام بدونم من کی به شما سهام فروختم اونم
21درصد از سهام مهم شرکت!
-ببینید آقای صدر این قرار داد مشاور شما امضاء کرده
مطالعه بفرماید!
برگه رو به سمتم دراز کرد ...با خشونت ازش گرفتمش...
هرچی متن قرار داد میخندونم متوجه نمیشدم! برگه روی میز
پرت کردم گفتم:
-این مسخره بازی ها چیه؟! جمع کنید این بازی هارا ....
درحالی که دستم توی هوا تکان می دادم گفتم:
romangram.com | @romangram_com