#دلربای_من_پارت_31
با حالت نوازش وارنه روی عکس کشیدم! و زیر لبم آروم
گفتم:
-کجای تو؟!
پوفی کشیدم و نگاهم به آسمان پرستاره دوختم! اگه بچه
بودم بی شک می رفتم وتوی بالکن می نشستم و پاهام بغل
میکردم و ستاره هارا می شمردم و برای هرکدومشون یه آرزو
میکردم!
روی تخت درازکشیدم...و به پهلو چرخیدم...باز نگاهم به
قاب عکسش افتاد...یه دختربچه خندون که دستاش دور گردنم
حلقه کرده بود...یه عشق بچگی هه مسخرس! من عاشق همبازی
قدیمم بودم!
یه عاشق که حتی نمیدونست معشوقش کجاست؟! اصلا اونم به من
فکرمیکنه؟! مسخره بودم خیلی!
چشمام بستم.
باصدای آلارم گوشیم ...آروم پلک هام باز کردم....بلند
شدم و روی تخت نشستم.دستی به صورتم کشیدم و به ساعت
اتاقم زل زدم...7صبح! عادی بود برام ...براکسی که تموم
زندگیش اینطور گذرونده بود عادی بود!
بلندشدم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم...دست صورتم شستم.
به سمت کمد دیواریم رفتم...نگاهی به لباس های داخل کمد
انداختم...یه شلوار کتان مشکی و پیراهن آبی کاربنی و یه
کت اسپرت مشکی انتخاب کردم...وکفش های کلاج ...
کشوی کمد باز کردم...انواع ساعت های مارک دار! ساعت
دسته نقره ایم رو انتخاب کردم....کشوی پایینی رو باز
romangram.com | @romangram_com