#دلربای_من_پارت_18

-توکه هنوز آماده نشدی؟
روی پاشنه پاچرخیدم! به قیافه ی جدی مونا نگاه کردم که
حال یکم اخم به چاشنی اش اضافه کرده بود...آرین پشت
سرمونا قرار گرفت و باتعجب گفت:
-چرا شما ها هنوز اینجاید؟!
مونا بدون اینکه برگرده گفت:
-از خانوم بپرس!
لبخندی زدم گفتم:
-من که مثل تو نیستم چندساعت معطل کنم کسی رو!
آرین خندید گفت:
-اینو خوب اومدی
مونا برگشت سمتش و باتشر گفت:
-آرین
آرین دستاش بالا برد گفت:
-خیلی خب بابا تسلیم
مونا برگشت سمتم گفت:
-توام زود آماده شو دیگه!
از اتاق رفت بیرون آرین خندید گفت:
-مادر فولاد ذره این خواهرما
خندیدم گفتم:
-آرین
آرین سری تکان داد رفت...به سمت اتاقم رفتم.بدون وسواسی
یه مانتو سبز آبی و شلوار مشکی و روسری سبز آبی انتخاب
کردم و پوشیدم.سریع از اتاق زدم بیرون....وارد حیاط

romangram.com | @romangram_com