#دلی_نمونده_بشکنی_پارت_9
بهوش که اومدم تو خونه اجاره ای خودم بودم و ماهان هم بالای سرم بود پس حتما اون منو از بنگاه تا خونه اورده خداروشکر که عقلم رسید بهش زنگ بزنم وگرنه تو این شرایط...
وقتی دید چشمهامو باز کردم لبخندی زد و به عادت بچگیا موهام بهم ریخت
-خوبی موش کوشولوی داداش
سرم رو به نشوشنه اره تکون دادم و کل اتاق از نظر گذروندم تامبادا اون روح عصبی بازم به خونه من برگشته باشهاماخوشبختانه خبری ازش نبود ماهان لیوان شیر رو به دستم داد و در حالی که کمک میکرد بشینم پرسید
-چی شد یهو از هوش رفتی؟
-مسخرم نکنیا ولی روح دیدم
صدای خنده ماهان کل خونه برداشت
_خدایا داره تخصص میگیره اما هنوزم بچه ست اخه موشی روح تو مغازه اقای ملکی چیکار میکنه به روحای دیگه خونه متروکه میفروشه مثلا؟
-تومغازه اقای ملکی نبود که تو خونه خودم بود
اخمش رو خیلی تصنعی تو هم کرد
-بزرگ شو یامین خانم روح بعد از مردن از این دنیا میرن تو قرانم اومده روح هر انسان پس از مرگش ضبط میشه این دنیا شاید جن داشته باشه وح نداره
-نه جن نبود مطمئنم روح بود هنوزم نمرده بود زندگی نباتی داشت
دوباره قهقه ماهان خونه لرزوند
romangram.com | @romangram_com