رمان دلی نمونده بشکنی

#دلی_نمونده_بشکنی_پارت_41

. تو با همه فرق داری منو میبینی و ازم عبور نمیکنی ... اما آخه برای چی ... به چه علتی

سعی کردم لبخند بزنم اما لبخند زدن اونم درست بعد از شنیدن اون همه ماجرای دردناک واقعا هم که کار سختی بود

. خب شاید برای اینکه ما با هم دوستیم

برگشت و بهم نگاه کرد و لبخند زد

. دیگه ازم نمیترسی

کمی فکر کردم واقعا هم که حتی نمیدونستم به چه علت ولی همینقدر میدونستم که دیگه از این موجودی که حتی اسمش هم باعث وحشت میشه نمیترسم منم مثل خودش لبخند زدم و جواب دادم

. تو قول دادی که ترسناک نباشی

. سر قولمم هستم اذیتت که نمیکنم هیچ قول میدم مراقبت هم باشم چون تو واقعا با بقیه فرق داری هر چند که دلیلش رو نمیدونم اما فرق داری و این متفاوت بودن رو دوست دارم چون تو این روزای تنهایی که کسی نه میبینتم و نه میشنوم تو با این تفاوتت بهترین سنگ صبورم شدی

با شنیدن سنگ صبور یاد برادری افتادم که مرگ عشقش رو طاقت نیاورده بود

. برای برادرت متاسفم امیدوارم که حداقل روح اون در آرامش باشه

چشمهاشو ریز کرد و بهم خیره موند

. اما برادر من نمرده

. ولی تو...

romangram.com | @romangram_com