#دلی_نمونده_بشکنی_پارت_24
. میشه من نباشم
اصلا براش مهم نبود تابلوئه که دارم پس میفتم خیلی بیخیال گفت
. باید باشی حتما
یه سنگ عقیق نسبتا بزرگ برداشت و روی صفحه گذاشت و گفت
. چند لحظه ساکت شو میخوام برای احظار روح تمرکز کنم و انرژی لازم بدست بیارم
اما اصلا نیازی به گفتن اون نبود چون با دیدن روح خونه ام که داشت از پله ها پایین میومد و به من لبخند میزد کلا خفه خون گرفتم حتی یادم رفت تو دلم به خودم بد و بیراه بگم چرا برگشتم تو این خونه منحوس
مرد جنگیر هنوز ساکت بود اما جناب روح به حرف اومد
. سلام فکر کردم دیگه برنمیگردی
لبخندش عمیق تر شد و گفت
. حالا چرا رفتید رو میز... بالا بلندی بازیه مگه ... این کیه با خودت آوردی
قبل از اینکه بخوام جوابی بدم جن گیر با صدای خوفناکی فریاد زد
. آیا کسی اینجا
romangram.com | @romangram_com