رمان دلی نمونده بشکنی

#دلی_نمونده_بشکنی_پارت_19

. حرفات درست دخترم اما فرض که روح داره خونه ... اون روحه و دستش از دنیا کوتاه

با خودم گفتم اون موقع که مچ پای منو سفت چسبیده بود به نظر دستش چندان کوتاه نمیومد

. چرا بخوای برای یه موجود دیگه خودت رو زا به را کنی و خونه به این خوبی از دست بدی ... جای اینکه خودت از خونه بیای بیرون خب اون روح از خونه بیرون کن

یعنی همینم مونده بود برم به روحه بگم تورو خدا آقای روح تشریف تو از خونه من ببر بیرون اونم که عاشق چشم و ابروی مشکی من از طرفداران گیتار زدنمم که هست به دیده منت قبول میکنه

. حرفا میزنیدا آقای کمالی یعنی من برم تو خونه به روحه بگم برو بیرون اونم حتما قبول میکنه

از حرفم خندید و گفت

. نه منظورم این نبود که شما بری بیرونش کنی ... منظورم ج

از حرفم خندید و گفت

. نه منظورم این نبود که شما بری بیرونش کنی ... منظورم جن گیری دعا نویسی چیزی بود

. من به دعا نویس و رمال و این حرفا اعتقاد ندارم

. حق با شماست منم به دعانویس اعتقاد ندارم اما جن گیر قضیه اش جداست اصلا تو قرآن از جن اسم برده

. هرچند که تو قرآن از جن گیر اسم نبرده اما حتی اگر فرض کنیم حقیقت باشه این که روحه جن نیست که بخواد بگیرتش

. فرقی نداره که دخترم کارشون یکیه

romangram.com | @romangram_com