#دلی_نمونده_بشکنی_پارت_15
چندلحظه ای گذشت و صدایی نیومد باتصوراینکه خدا ارزومو براورده کرده و شر اون روح از سرم کم شده چشمامو باز کردم اما اون دقیقا جلوی روم بین درز مبلها نشسته بود و با نگاهی غمگین خیره من شده بود وقتی دید چشم باز.کردم به سمتم خم شد و همین حرکتش باعث شد تا دوباره از ترس جیغ بکشم و از حال برم
چشم که باز کردم سیاهی دور و برم گرفته بود از ترس اینکه مبادا مرده باشم و اینجام جهنم باشه وحشت زده شدم چشمم تا اخرین حد ممکن گشاد شده بود سعی کردم بادقت بیشتری ببینم اما جز تاریکی و سیاهی چیزی نصیبم نشد سعی کردم کورمال کورمال محیط اطرافم حس کنم دستم پارچه مبل رو حس کرد خب پس نمردم فقط همونجایی که از هوش رفتم بهوش اومدم فقط شب شده و دورم تاریک شده
تنهایی همینش بده حتی یکی نیست وقتی از هوش رفتی یاحالت بده یه لیوان اب دستت بده سعی کنه حالت خوب کنه یا بغلت کنه ببره بذارتت روی تخت حالا بغل هیچی حداقل کشون کشون تا تخت میبردنم هم من راضی بودم
چهاردست و پاشدم تا از کنج مبل بیرون بیام اما همین که سرم بلند کردم با برق دوتا چشم روبرو شدم که به من خیره شده بودن اینبار دیگه ابدیده شده بودم غش نکردم بجاش خیلی هستریک شروع کردم جیغ زدن و حتی بینش مکث نمیکردم نفس بگیرم
همونجایی که نشسته بودم تو خودم جمع شدم دستم روی چشمام گذاشتم و جیغ میزدم و صدای روح از بین جیغام میشنیدم
.بابامن که کاریت ندارم چرا جیغ میزنی یه دیقه اروم بگیر ببینم کر شدم
چندثانیه بعد دستش روی دهنم حس کردم به خیال اینکه قصد خفه کردن و کشتنم داره جیغی بلندتر از قبلیا کشیدم و با ضربه پا به سمتی هلش دادم جالب اینجا بود پای من برعکس بدن اقای کمالی ازش رد نشد و روی سینش نشست از ترس زورم زیاد شده بود برای همین به سمت دیگه افتاد
.چته تو وحشی چرا اروم نمیگیری
فرصت کردم از بین مبلها بیرون بیام اماهمین که خواستم بلند بشم و از اون خونه منحوس فرار کنم با دستای یخ زده اش پام گرفت و به سمت خودش کشید جیغی زدم و روی زمین افتادم و به سمتش سر خوردم
دستم نا امیدانه روی سرامیکای کف پذیرایی میکشیدم تا بلکه چیزی برای نجات پیدا کنم دستم به پایه میز عسلی خورد ازش اویزون شدم اما میز به جایلی وصل نبود و برای همین همراه من کشیده شد
مثل هر ادم دیگه ای موقع ترسیدن بین گریه هام مامانم صدا میزدم و کمک میخواستم بالاخره دستش بهم رسید دستمم تو دستاش قفل کرد و سعی کرد کاری کنه تو چشماش نگاه کنم
.چته تو چرا اروم نمیگیری خسته ام کردی
اینبار دیگه جیغ زدن فایده نداشت به التماس افتادم
romangram.com | @romangram_com