#دلی_نمونده_بشکنی_پارت_13
سعی کردم صدای پوزخندی که از سمت کمد اومد رو نشنیده بگیرم
.مطمئنی دلت تنگ شد و از ترس روحی که شعر یادت نره نگاه میکنه نیست؟
باشک و دودلی پرسیدم
.حالا اگه مطمئن نباشم چی میشه مثلا
.هیچی عزیزم خیلی ساده ست تاصبح صبرمیکنیم بعد شما میری انصراف میدی دوتایی میریم خونه واسه کنکور سال بعد اماده میشی
میدونستم ماهان مرد عمله واسه همین با غرغر انکار کردم به هرحال زندگی کنار یه روح به زندگی بدون هدف و انگیزه و تحت سلطه 3تا داداش زورگو ترجیح میدادم
.عه ماهان لوس نشو خودتم میدونی حالا که قبول شدم تا دوسال محرومم از کنکور من تادوسال دیگه اینجاتخصصموهم گرفتم وریگه اخراشم بعد تو میگی برگرد خونه...فقط اگه وقت داشتی بمونی تا خونه عوض کنیم خیلی خوب میشد
.خودتم میدونی نمیشه خونه عوض کنیم اجاره نامه به اسم مامان خانمه و اونم که فعلا ایران نیست تابیاد کنسلش کنه تازه منم وقت ندارم فردا باید یه قرارداد امضاکنیم تا امضای منم کنار امضا ماکان نباشه هیچ سندیتی نداره
باترس پرسیدم
.یعنی فردا باید بری؟
.میترسی؟
پشت این سوال با لحن جدی یه انصراف بده بریم خونه دیگه خوابیده بود و من اینو میدونستم عمرا اگه وابدم ماهانی که مخالف سرسخت اینجا اومدنم بود بذاره بمونه برای همین خودمو و جمع و جور کردم و با پرروی گفتم
.نه از چی باید بترسم
romangram.com | @romangram_com