#دلی_نمونده_بشکنی_پارت_11

برای اطمینان از دیدن این کابوس کمی از اغوشش جداشدم و اتاق رو به دنبال روح با چشمام کاویدم که متاسفانه فهمیدم کابوسم هنوزم کنار پنجره ایستاده و خواب نبوده دوباره باترس تو اغوش ماهان فایم شدم

.نه داداش خواب ندیدم اوناهاش کنار پنجره ایستاده

ماهان به پنجره نگاه کرد اما انگار چیزی ندید که گفت

.کو کجا من که چیزی نمیبینم خیال کردی عروسک نترس

با این حرف ماهان روح هم به حرف اومد

.میبینی که منو نمیبینه هیچ کس منو نمیبینه هیچ کس غیراز تو پس تورو خدا کمکم کن

خودم بیشتر به ماهان فشردم و نالیدم

.بخدا خیال نیست ماهان گوش کن ببین داره بام حرف میزنه

ماهان منو از اغوشش جداکرد و بادقت بهم خیره شد و تمام سعی من براین بود که به سمت پنجره نگاه نکنم

.دیونه شدی یامین....بجز مادوتا هیچکس تو این اتاق نیست

دوباره به پنجره نگاه کردم و با ناله گفتم

بخدا هست ماهان بخداهست

ماهان خیلی جدی گفت

romangram.com | @romangram_com