#دلهره_پارت_7
همین یه کلمه کافی بود تا دوباره صدای بابا در بیاد
_صد دفعه گفتم بهش نگو کپل...تو دهنت مونده جلوی بقیه ام میگی.
آنی خنده ی روی لب سامان جمع شد...
_الان غریبه بین ماست حاج بابا؟
پیش سامان که رسیدم یه خورده نفس نفس میزدم.دستمو رو بازوش گذاشتم که دوباره بابا کنده به آتیش زد...
_سی سالته...نمیخوای بزرگ بشی.هنوزم همبازیت ساغرِ!
همین یه جمله کافی بود تا سامان از کوره دربره
_پدر من شما باز پیله کردی به من؟ ناراحتی بگو جلو چشمت نباشم...هم تو راحت میشی هم من!
حاج بابا یهو از روی مبل بلند شد و قدمی به سمت پله ها برداشت
_اگه بهت پیله میکنم واسه وضعیتی که برای خودت و نرگس درست کردی.عرضه نداری دست دختره مردم و بگیری بگو من دستتو بگیرم...اینجوری ام منو مسخره ی باجناق کچلم نکن!
اگه بازوی سامان و اونقدر محکم نگرفته بودم حتما میرفت پایین و دوباره تو روی بابا وایمیستاد.
زورم که بهش نمیرسید اما تونستم بکشمش عقب تا دیگه با حاج بابا چشم تو چشم نشه.مامانم اگه نمیرسید بابا باز این سر کلاف و اینقدر میکشید تا کار به جاهای باریک کشیده بشه...
در اتاقشو با پاش محکم بست..
نفسشو پر سر و صدا بیرون فرستاد که سهراب روی تخـ ـتش نیم خیز شد
_الهی بمیرم خواب بودی داداش گلم؟
حوله ی روی موهاشو پرت کرد سمت سامان که واسه خودش داشت تو اتاق رژه میرفت
_حیوون صد دفعه گفتم با حاجی دهن به دهن نشو...حالیت نمیشه؟
_برو بابا...!!
سهراب خودشو رو تخـ ـت ولو کرد و با چشم های باز زل زد به سقف...سامان هنوز تو همون وضعیت به سر میبرد که روی زمین نشستم.
_سامان بی خیال...بابا که از اولم همینطور بود...عادت نکردی داداشم؟
دستشو رو هوا تکون داد و همون کلمه ای رو که به سهراب گفت به منم گفت..ساکت واسه خودم یه گوشه نشسته بودم که موبایلم زنگ خورد...سامان که از دست بابا عصبانی بود گوشی رو پرت کرد جلوی پام...
_کیِ اینقدر به تو زنگ میزنه؟
موج عصبانیتش داشت میرسید به من...
_نمیدونم...
شماره ی روی گوشی نا آشنا بود...جواب نمیدادم شماره ی غریبه ها رو...گوشی رو گذاشتم رو سایلنت و از اتاق بیرون رفتم.
به مامان مونس کمک کردم ...بشقاب های میوه و قاشق چنگال هارو روی میز پذیرایی گذاشتم...میوه و شیرینی ام کنار همون ها بود...
کارم که تموم شد برای عوض کردن لباس به اتاقم رفتم...با وجود پسر خاله ی نازنینم نمیتونستم سارافن بپوشم..وگرنه هر بیست و چهار ساعت باید چشم های گرد بابا رو تحمل میکردم...
@romangram_com