#دلهره_پارت_15

سینی برنج رو به همراه دو ظرف خورشت توی سینی گذاشتم
_از اولم نباید دوماد سرخونه میشدی...والسلام...الانم بیشتر از این بدگویی نکن که منم خوب اخلاق های بد تو رو میشناسم!
قاشق ماست و از توی دبه بیرون آورد و با غروری که همیشه همراه داشت گفت
_کی من؟؟ ...من اخلاق بد دارم؟..تو عادت داری همه رو خوب و بدون نقص ببینی جز خودتو...ولی من اینطوری نیستم...اونان که مشکل دارند...
با اومدن مامان عارف سریع حرفو عوض کرد
_قبول باشه حاج خانوم..مارم دعا کردی؟
داشت می اومد سمت آشپزخونه که سینی رو برداشتم
_مامان مولود شما بفرمایید سر سفره...ما همه چیو آوردیم.
با وجود دردی که داره و میدونم بروز نمیده باز میخواست سینی رو از دستم بگیره...
_مادر جون خب بذار منم کمک کنم.
لبخند زدم و به میز آشپزخونه اشاره کردم
_پس زحمت ِ آوردن نمک و فلفل با شما...البته ببخشیدا
مامان وارد آشپزخونه شد و عارف با سر به سرش گذاشت
_مامان خوشتیپ کردی...عطرم که زدی...راستشو بگو..خبریه کلک؟
_زشته به خدا...خجالت بکش پسر
صدای خنده های عارف نزدیک تر شد
_به به ...بیا ببین حاج خانوم که دختر ته تغاریت چه سفره ای چیده...ماشالا ماشالا از هر انگشتش یه هنر میریزه
کنارم نشست و چشمکی زد...مامان مولود که رسید به احترامش نیم خیز شد...نمک و فلفل رو دستم داد و با کمی سختی رو به روی پسرهاش نشست
_اینقدر داداشتو مسخره نکن. بد نیست توام یاد بگیری...یلدا که نباید هر روز و هرشب واسه تو آشپزی کنه.
عارف دست به کار شد تا برای مامان برنج بکشه...
_مادر من آدم زن میگیره واسه همین کارا دیگه...شما هم به جای حالگیری منه بخت برگشته به فکر یه شوهر خوب باش واسه عطا...بوی ترشیش دلمو میزنه.
بشقاب خورشت و جلوی مامان گرفتم ...با نگاهش مدام بهم جونی تزریق میکرد که فقط من میفهمیدم و خودش..
_دستت درد نکنه مادر...خیر ببینی
_نوش جان
از نگاه کردن به مامان مولود سیر نمیشدم...! بس که این زن وجودش آرامش محض بود و بس...
سر غذا بیشتر عارف حرف زد و از روزمرگی های خودش گفت...به ظاهر گوش میدادم اما مثل همیشه فکرم سرجاش نبود...وسط حرفاش یه وقتایی منو مخاطب قرار میداد و باز من با سکوتم شاکی اش میکردم...عطا ساکتی رو تا آخرشبی که کنارمون بود صدها بار تکرار کرد...
لیوان آبی رو که برای خوردن قرص های مامان مولود به اتاق برده بودم رو برداشتم...شب بخیر گفتنش هم خیالم رو راحت میکرد که امشب هم بخیر گذشت...

@romangram_com