#دلهره_پارت_135

_مگه تو عروسی اینقدر ناز داری..وایسا سرجات
پلک هامو روی هم فشار میدادم و خدا خدا میکردم عارف دسته گل دیگه ای و اینبار روی صورتم پیاده نکنه...
_تو ریش میذاری صورتت مثل گنجیشک میشه!! ریزه میزه ای دیگه...بدون ریش بهتری...اینو منم بهت گفته بودما منتهی حرف ما که مثل عروس تازه وارد خریدار نداره.
خندیدم و حرفی نزدم...گردنم و عقب کشیدم تا زیر گلوم رو هم تمیز کنه
_باز دمش گرم که قراره ما تو رو از این به بعد شیش تیغه ببینیم!
تیغ زدن که مکروه بود...باز با ماشین راضی شدم دل از این ته ریش بکنم...البته فقط برای عروسی!
_کج کن سرتو...
چشم هامو باز کردم...دیدن زبون بیرون اومده ی عارف باعث شد بزنم زیر خنده...
_هوووی...اگه صورتتو میبریدم ساغر بابامو درمیاوردااا...به چی میخندی تو؟
_ریمل زدن یلدا خانوم و مسخره میکنی...؟! باید میدیدی دهنت چقدر باز بود زبونتم که...
خندید و در حموم و نیمه باز کرد...
_یلدا سشوار و حوله رو بذار پشت در...
تا خواستم برگردم سمت آینه تا شکل و شمایل جدیدم و ببینم با کف دستش کوبید به پشت کتفم...
_الان نه...بذار موهاتم که درست کردم ببینی.
بدن برهـ ـنه امو به دیوار سرد حموم تکیه دادم.امروز جرئت غر زدن به هیچکس رو نداشتم..حتی به اهالی این منزل!
_خب پس برو بیرون دوش بگیرم...دیرم میشه ها
با اومدن یلدا خانوم خودم رو عقب کشیدم...عارف ازش تشکر کرد و درو بست...زیر پوشش و از تنش درمیاورد که گفت
_با هم میریم زیر دوش! وقت تنگه برادر...
با چشم های گرد شده نگاهش میکردم که زیر پوش و پرت کرد سمت صورتم...
_من ساقدوشتم..نگران نباش!
با تعجب به درآوردن شلوارش نگاه کردم..
_تو که نمیخوای جلوی من لخـ ـت شی ساقدوش؟!
با خنده سمت دوش حموم رفت...
_نه..مثل تو این یکی و درنمیارم...بیا بشورمت بفرستمت بیرون ...
دست هامو بغـ ـل کردم...زیر دوش واستاده بود و در حالی که اب از سرو صورتش میچکید دو تا دستشو برام باز کرد
_نترس...بیا بغـ ـل داداشت...
تکیه امو از دیوار برداشتم و سعی کردم جدی حرف بزنم

@romangram_com