#دلهره_پارت_125

زبونم و روی لـ ـبم کشیدم
_دلم خواست...خوشمزه بود
لحاف و کنار زد و تقلای من برای گرفتن لحاف بی فایده موند...
_اصلا چه دلیلی داره وقتی من سرحال میشم تو خوابت بگیره؟
به پهلو که بود...رو به شکمش شد و سرشو روی بالش فشار داد...صدای خنده هاش می اومد!
_زهرمارر
مشتی به کتفش زدم وتا خواستم بلند بشم اینبار به سرعت روم خیمه زد و دست هامو بالای سرم نگه داشت
_عزیزم این واکنش طبیعی بدن یه مرده...
خنده از صورتش پاک نمیشد...رو صورت منم که حک شده بود!
_بیخود...واکنش طبیعی بدنتو عوض کن..ببین من چقدر سرحال شدم...الان دلم میخواد از فرط خوشحالی جیغ بزنم
سرشو به سمت پایین خم کرد و زیر گلوم و بـ ـوسید
_جون عطا جیغ هاتو بذار واسه بام تهران...قول میدم تو این هفته ببرمت...
تلاش کردم تا دستمو آزاد کنم یا با زانوم بزنم یه جاییش...اما یه طوری روم قرار گرفته بود که هیچکاری نمیتونستم بکنم
_تا سه میشمارم وای به حالت ولم نکنی...یک...
با خنده سرشو به چپ و راست تکون داد
_دو ...سه...
خودم و به مظلومیت زدم و با غش و ضعف فراوون گفتم
_وای عطا گشنه ام شد...ضعف کردم...تقصیر تو شدااا...فکر کنم فشارم افتاده
همون جمله ی اول و گفتم مچ دست هامو شل تر گرفت...با آخری که عملا ولم کرد...
_میخوای برات غذا درست کنم؟
از فرصت بدست اومده استفاده کردم و بازوشو به سمت عقب هول دادم...اما دستشو دور شکمم انداخت و از پشت بغـ ـلم کرد
_جون عطا نمیذارم بری..باید کنارم بخوابی...نیم ساعت!
ناخن هامو روی دستش با بیرحمی تمام فشار دادم
_به مامانم میگم!
اصلا فهمیده بود من به گوشم حساسم!...تا لاله ی گوشم و بـ ـوسید و دم گوشم گفت
_چی و؟
اصلا مثل چی وا رفتم و خودم و انداختم تو بغـ ـلش...این حق من نبود که با یه کلام حرف زدن دم گوشم گر بگیرم!!

@romangram_com