#دلهره_پارت_117
پرده های اتاقم و سفید و سبز خریده بودم و روتخـ ـتیم و لیمویی و سبز...رنگ روشن سبز و لیمویی و سفید و خودم انتخاب کردم و عطا هم مخالفتی نداشت..رنگ روشن اتاق و خیلی دل باز تر نشون میداد...مدل پرده های اتاقم و دوست نداشتم...چون نرگس گفت که خودش میدوزه و بهتره که من فقط پارچه رو انتخاب کنم.
لوازم آرایشی که تازه خریده بودم و روی میز چیدم.
رژ لب های تیره و روشنی رو که خریده بودم به شکل قلب وسط میز آرایشم چیدم...دوتا عطری که سامان برام خریده بود و سمت راست میز گذاشتم و سمت چپ و برای عطرهای عطا خالی گذاشت...هرچند این مرد عطر بزن نبود!!
بهش گفتم چند تا بخره ولی میگه وقتی عطر میزنم سرم درد میگیره...باید خودم براش میخریدم..حداقل واسه خوشگل شدن و یه دست شدن میزم که لازم بود
سرم به کار خودم بود که صدای تلفن همراهم بلند شد...گوشی جدید که عطا برام خریده بود و زیاد دوست نداشتم...
خریده بود و زیاد دوست نداشتم...
مدلش از قبلی پایینتر بود اما خب اون یکی اگه نمی افتاد تو چاه توالت عطا هم مجبور نمیشد تو این هیرو ویر واسه من هفتصد تومن پول گوشی بده...
با دیدن شماره اش یه لبخند روی لـ ـبم نشست.. سریع پاکش کردم و با اخم تلفن و جواب دادم...
_بله؟
نگاهم که به آینه افتاد تازه یادم اومد که عطا ریخت منو که نمیبینه پس واسه چی با یه من اخم پیـ ـشونیم و چروک بندازم؟
_سلام خانوم...قرار بود رسیدی به من خبر بدی که...
تابی به ابروهام دادم و گفتم
_یادم رفت...مگه تو واسه آدم حواس میذاری؟
_ای بابا...من که گردنم از مو باریکتره...هرچی دلت میخواد بگو...
با اینکه لحن اون شوخ و شنگ بود اما من خیلی جدی گفتم
_تشریف بیارید دارم براتون
با خنده گفت
_دلم لک زده واسه خانومم! ...دارم میام..چیزی احتیاج نداری تو راه بگیرم؟
اصلا همون یه جمله اولش...یه طوری نیشم و باز کرد که برای بسته شدنش روزها به تمرین احتیاج داشتم!
_نخیرم...بیا
فکر کنم فهمید دارم میخندم که گفت
_ای به روی چشم...مهربونم دارم میام...فعلا
دیگه باهاش خداحافظی نکردم و فقط برای اینکه سنگر خودم و ترک نکنم سریع تلفن و قطع کردم...
دوییدم تو پذیرایی و مانتو و شالم و از روی مبل برداشتم...پشت در اتاق آویزونشون کردم ...موهامو تند تند شونه کردم و از دو طرف روی شونه ام انداختم...با لباس آستین بلند موافق بودم...یکی دوباری که جلوش تاپ پوشیدم زیادی خوشحال شده بود...دیگه وقت انتقام بود!
از رژ لب بنفشم که خیلی تیره بود روی پوست لـ ـبم کشیدم و با رژلب بعدی که کرم رنگ بود یه خورده کم رنگ ترش کردم...از همون رژ کمـ ـرنگ به گونه ام زدم و برای عوض شدن حال و هوای دهنم شروع کردم به جوییدن آدامس نعنایی...
یک ربع گذشت تا صدای چرخوندن کلیدش و توی قفل شنیدم...
خواستم از اتاق بیام بیرون اما روی صندلی میزم نشستم و خودم و به چیدن کرم ها و مرطوب کننده هام مشغول کردم...
@romangram_com