#دلهره_پارت_106
_نه..الان ریخت و قیافه ام خیلی داغونه..برم حموم...بعد لباس هامو عوض کنم...
_خب خونه ی ما برو..تو که الان لباس همرات داری...یکی از اینارم بپوش.
_وای نه..اینا واسه بعدهاست!
خندید و بهم نگاه کرد
_حالا یه دست پیرهن و شلوار که اشکال نداره..دوباره میریم میخریم.
_نه نمیام...جلوی مامان تو برم حموم یه کاره چی بشه؟ زشته واسه یه حموم بیام خونه اتون...منو ببر خونه خودمون!
_مامان مولود خونه نیست...رفته پیش عارف و یلدا خانوم تا اسباب و اثاثیه اون هارو جمع و جور کنه...فکر نمیکنم برگرده خونه..یه دفعه از همونجا میان خونه ی شما
زدم زیر خنده و برای اجرا ی نقشه های شومی که دشب توی سرم کشیده بودم برای خودم یه ماچ فرستادم!!
_پس خونه خالی پیدا کردی؟
چشم هاشو آنی گرد کرد اما وقتی خنده ی منوم دید خودش هم به خنده افتاد
_آره دیگه...قرار شد لباس هایی که واست خریدم و بپوشی! مخصوصا اون قرمزه و سفیده رو!
منکه مطمئن بودم عطا مرد عمل نیست و فقط حرفشو میزنه...اما کم نیاوردم و ادامه دادم...با خنده یه مشت نصفه و نیمه به بازوش زدم
_باشه پس خودت خواستی!
_من اصلاا پشیمون شدم...تو رو دم خونه اتون پیاده میکنم خودم تنها میرم.
_نخیرم..میخوام بیام...
_نمیبرمت...
_میام
_نمیشه
_میام
_نه
_آره...
تا جلوی در خونه باهاش حرف زدم و سر به سرش گذاشتم...وقتی ام رسیدیم خونه عارف بهش زنگ زد و درباره ی موضوعی که من نمیفهمیدم داشت یه کله باهاش حرف میزد...
یه دست تاپ و شلواری که خریده بودم و برداشتم و پشت درحموم اتاقش گذاشتم...عطا همچنان داشت با تلفنش حرف میزد که با ایما و اشاره بهش فهموندم که دارم میرم حموم.
مانتوم و پشت در اتاقش آویزون کردم و بلوز و شلوارمم پشت در گذاشتم...دوشی که گرفتم پنج دقیقه ام بیشتر طول نکشید...
وقتی در حموم و باز کردم تا به عطا بگم بهم یه حوله بده دیدم برام پشت در گذاشته.
چون در اتاق بسته بود با خیال راحت بیرون اومدم و بدنم رو خشک کردم. بعد از پوشیدن لباس های زیرم دلا شدم تا لباس آستین کوتاهم و بردارم که دیدم در عین غافلگیری تاپ دکلتـ ـه ی قرمزی که خریده بودم روی شلوار مشکیم بود...باورم نمیشد عطا اینکارو کرده باشه...ولی کسی جز من و اون که تو خونه نبود...
یه خورده فکر کردم و توی ذهنم صحنه ای که لباس رو از توی مشمبا درآورده بودم رو با خودم مرور کردم.مطمئن بودم که من لباس زرده رو برداشته بودم به خیال اینکه عطا هم راحت باشه و واسه من سرخ نشه که از خودم و رفتارم خجالت بکشم...ولی این کار عطا جایزه نداشت؟ داشت دیگه...
@romangram_com