#دلم_آغوشت_را_میخواهد_پارت_9
نمیدونم چرا ترسیدم ...
وقتی با اون قد بلند که توی لباسای تمام مشکی وحم انگیزتر شده بود وسط سالن ایستاد و با صدای خشداری گفت : سوگل کجاست که شماره من و جواب نمیده ؟
همه سکوت کرده بودیم ...
اقاجون گفت : با من بیا جوون کارت دارم ...
حامی همراه اقاجون به اتاق اقاجون رفتن ... بابا و عمو از استرس راه میرفتن سپهرو کارد میزدی خونش در نمی اومد حال بقیه گفتن نداشت بس که حالمون بد بود ....
با دادی که حامی زد قلبم ایستاد ... هیچ کس حق داد زدن در برابر اقاجون من نداشت ...
اما حامی این کار و کرد ...
- یعنی چی که رفته ... کجا رفته چرا باید بی خبر بره ...
نمیدونم اقاجون چی گفت که
حامی مثل اتشفشانی فریاد زد و گفت : می خواین ابروی من و ببرین... که همه به ریشم بخندن بگن حامی پارسا پسر ارشد حامد پارسا نتونست زنشو نگهداره و دو روز قبل عروسیش با معشوقه اش فرار کرد اره ؟؟... هیچ احدو ناسی تا حالا حامی رو دور نزده چه برسه به سوگل ...
من جمعه شب جشنه عروسیمه و باید برگزار بشه وگرنه روی تمام این سالها خط میکشم روزگارتونو سیاه میکنم ... برام فرقی نداره کی می خواد کنارم باشه حتی اگه اون بدل سوگل ، سوگند باشه ولی عروسی من باید برگزار بشه ...
وقتی گفت : بدل سوگل سوگند قالب توحی کردم ... چطور می تونه این حرفو بزنه ... چقدر من براشون بی ارزشم اون از سهراب و سوگل اینم از این ...
حامی عصبی از خونه زد بیرون ... اقاجون همین که از اتاق بیرون اومد دستش روی قلبش بود ... اگه عمو نگرفته بودش پخش زمین شده بود ... صورتش قرمز شده بود و نفساش به شماره افتاد ... همه ترسیده بودیم ... سپهر ماشین و روشن کرد و رفتن بیمارستان ...ما هر چی اسرار کردیم مارو نبردن بیمارستان
من و سوسن و هانیه همسر سپهر خونه بودیم ...
گوشه ی سالن کز کرده بودم ... سرمو روی پاهای که بغل کرده نشسته بودم گذاشتم ... چطور یک روزه همه ی آرزوهام نقش بر اب شد و خونه ی رویاهام خراب .... چرا سهراب و سوگل این کار و با من کردن چرا اخه ... گناه من چی بود ... جز عاشقی ...
romangram.com | @romangram_com