#دلم_آغوشت_را_میخواهد_پارت_10






چقدر دلم

خندیدن کنار تو را میخواهد

چقدر دلم

نفس کشیدن در هوای تو را میخواهد

چقدر دلم

زیاده خواه شده...

هانیه اومد کنارم نشست ...

گفت : سوگند میدونم سخته که از عزیزانت نارو بخوری ، میدونم من االان هر چقدر حرف بزنم و دلداریت بدم بازم جای تو نیستم تا درکت کنم ... اما اینطوری فقط حال خودت بد میشه ، مگه دکترت نگفت استرس و ناراحتی قدغن ..

سرمو از روی پاهام برداشتم ، با چشمای اشکی نگاهمو به نگاه هانیه دوختم

با بغض و درد گفتم : فقط می خوام بدونم چرا با من اینکارو کردن ... اونا که میدونستن مریضم اگه تا چند ماه دیگه پیوند قلب نشم میمیرم

هانیه من و کشید توی بغلش با صدای که از بغض لرزون شده بود گفت : الهی هانیه پیش مرگت بشه این حرفو نزن تو خوب میشی ... من میدونم اونا کار اشتباهی کردن بخصوص سهراب نباید با احساسات تو بازی میکرد ... اما الان شده تو باید قوی باشی عزیزه دلم

- نمی تونم هانیه وقتی فکر میکنم این دوماهه نامزدیمون سهراب منو سوگل میده حالم بد میشه ...


romangram.com | @romangram_com