#دلم_آغوشت_را_میخواهد_پارت_39
پنج شنبه بود که حامی زودتر از شرکت رفت منم کارم زود تموم شد و زودتر به طرف خونه حركت كردم ... خسته کلید را انداختم و در را باز کردم ... همین که در و باز کردم با تعجب نگاهی به صحنه ی جلوی روم انداختم از تعجب دهنم باز مونده بود این حامی بود یعنی ...
و اون دختر کیه ...
دختره داشت دور حیاط می چرخید و حامی هم دنبالش بود ... این بشر شیطنتم بلده ؟
با دیدن من دختره ایستاد حامی هم کنارش ایستاده بود و با دقت من و زیر نظر گرفته بود ... بدون هیچ حرفی به سمت خونه رفتم ... مستقیم وارد اتاقم شدم نفسمو آزاد کردم ... اینم زندگی ما ، شوهرم با یه دختری که معلوم نیست از کجا اومده توی حیاط در حال بگو بخند...پیش خودم گفتم : سوگند اون که تو رو از اولم نمی خواست و یه مرده توام که حسی بهش نداری بذار هر کاری می خوادبکنه ، تو به نقشه ات فکر کن با این حرفا کمی آروم گرفتم ... لباسامو با یه لباس حریر سفید کوتاه بالای زانو عوض کردم یه آرایش کامل کردم تا بی روح نباشم بعد از کلی ادکلن كه به سر و صورت زدم ،از اتاقم بیرون رفتم .. حامی با دختره کنار هم روی مبل نشسته بودن ... حامی با دیدنم نگاه دقیقی از سر تا پام انداخت که باعث شد کمی هول کنم ... رفتم سمت آشپزخونه زیرکتری رو روشن کردم ... اومدم تو سالن رو به روی حامی اون دختره نشستم .. پای چپمو با ناز روی پای راستم انداختم لبخندی زدم گفتم : معرفی نمیکنی حامی جان خانمو ؟
دختره با تعجب گفت : تو همسر حامی هستی به من گفته که تو مریضی و بخاطر مشکلات جسمی نمی تونین با هم باشین
حالا نوبت من بود که با این حرف تعجب کنم متعجب نگاهی به حامی انداختم
وقتی سکوتش و دیدم گفتم : والا عزیزم حامی جون کمی تنوع طلب هستن شما چندمین پارتینرش هستی ؟
- من تازه حامی جونو پیدا کردم فوق العاده است
پوزخندی زدم با کنایه گفتم : حامی بهترین مردیه که دیدم عزیزم
از جام بلند شدم به سمت آشپزخونه رفتم ، توی دلم گفتم : آره توی تحقیر کردن بهترینه توی کینه و نفرت اولینه...
با پیچیدن بوی گس رودریگز دیگه مثل قبل ازش نمی ترسیدم فقط این بوی لعنتی هنوز برام استرس زا بود
در حال دم کردن چایی بودم که با صدای خشداری گفت : خوبه که این زندگی رو پذيرفتي ، و اینکه من هم نیازهای خودم رو دارم
- مگه من حرفی زدم زندگی خودته فقط خواهشا این خونه رو لجنزار نکن فهمیدی ..
با عصبانیت اومد طرفم و گفت : چی گفتی حالا یه کلفت برای من زبون در آورده که اظهار نظر کنه
- من فقط حقیقتو گفتم
romangram.com | @romangram_com