#دلم_آغوشت_را_میخواهد_پارت_40


بازومو سفت چسبید گفت : من نظر تو رو نخواستم فهمیدی

فشاری به بازوم وارد کرد خواست از آشپزخونه بره بیرون که گفتم : دوست ندارم تو خونه ای که نماز می خونم کارای حرام انجام بشه

یهو برگشت با پشت دست محکم زد توی دهنم که احساس کردم همه ی دندونام خورد شدن ، درد تا مغز استخوانم نفوذ کرد دستمو روی دهنم گذاشتم

با صدای که از خشم بم تر شده بودو سینه ی که بالا و پاین می شد گفت : دفعه ی آخرت باشه انگ بد بودن به من میزنی هر چی باشم از اون خواهر خائن و نامزد دزد ناموست بهترم



... به اطلاع جناب عالی برسونم پرند زنمه ،زن موقتم فهمیدی ... از آشپزخونه رفت بیرون

آروم سر خوردم تکیه مو به کابینت ها دادم ، لبم مي سوخت دستم را به طرف لبم بردم ، احساس خيسي كردم ، دستم را پايين آوردم نگاهي به خون توي دستم كردم ، هم چنان قلبم و لبم مي سوخت ...

غصه نخور سوگند تو قوی تر از این حرفایی ... یاد متنی افتادم ....

ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﺩﺭ ﯾﮏ ﮐﺎﻓﻪ ﯼ ﺷﻠﻮﻍ

ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺪﻫﻢ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ

ﻭ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ

ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ؛ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺭﺍ ؛ ﻋﺸﻖ ﻫﺎ ﺭﺍ .

ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺎﻓﻪ ﭼﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ

ﺳﺮﺩ ﺑﺸﻮﺩ _ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ


romangram.com | @romangram_com