#دلم_آغوشت_را_میخواهد_پارت_34
همين كه از ديدش خارج شدم ، دستم و روی گونه های ملتهبم گذاشتم گفتم : پوووف چه سخته واااي
رفتم بیرون میز و چیدم منتظر نشستم تا بیاد ... لباساشو عوض کرده ،اومد ..
براش برنج کشیدم همون طور كه خيره نگام ميكرد ،گفت : حالت خوبه سرت به جایی نخورده
- نه خوبم ،خوب خوب چطور مگه
- چه میدونم والله ، فعلا که سیمات قاطی کرده ...
- حالا خوبه یا بد ؟ ِ
- برای یه کلفت این پیشرفت خوبه ، ولی بازم میگم برای من هیچ جذابیتی نداره انقدم نشين واسه خودت فکرای دخترونه بكني ...
با این حرفش تو ذوقم خورد ... ناراحت شدم ، كاملا اشتهام را برای غذا از دست دادم
- چیه ناراحت شدی ، اخي نقشه هات نقش بر آب شد ...
چیزی نگفتم مثلا شروع به خوردن کردم اما هر لقمه برام مثل زهر بود
بعد از شام از جاش بلند شد بدون کوچیک ترین تشکری رفت بیرون ،گفت : دلم چای هل و دارچین تازه دم می خواد اونم لیوانی بیار برام
دستم و از حرص مشت کردم ... ادم انقدر پررو نوبره والله ... باخودم گفتم :خونسرد باش سوگند تازه اول راهی به خوشبختی فکر کن تو می تونی ،ميشه ، تو موفق ميشي ، فقط تمركز كن ، عصبي نشو ... با این حرفا خودمو آروم کردم ... بعد از مرتب کردن اشپزخونه دوتا چایی خوش عطر ریختم به سالن رفتم . لبتابش روی میز بود عینك طبیشو به چشم هاي خوش حالتش زده بود وداشت کار انجام میداد از همینجا هم جذبه ی خودشو داشت با اون اخم بین ابروهاش ...
روی میز خم شدم تا لیوانشو بذارم که یه دسته از موهام روی صورت حامی سر خورد ....با ناز موهام و پشت گوشم دادم که دیدم اي واي من ، وقتی خم شدم یقه ام كه تا نا كجا آباد باز بوده و تا نافم پيدا است ، دستم و گذاشتم رو یقه ام و راست شدم که حامی پوزخندی زد و دوباره شروع به کار کرد . منم رفتم رو به روش نشستم پام را روی پام انداختم و جرعه جرعه چایی مو خوردم ... پاهای بلند و کشیده ام داشت دلبری میکرد ... اول از پوشیدن اين لباس خجالت کشیدم اما بعدش پیش خودم گفتم پیش شوهرم اگه نپوشم کجا بپوشم ؟؟ حالا که این ازدواج صورت گرفته پس بهتره زندگی بکنم ... از جام بلند شدم برم سمت اتاقم که حامی هم بلند شد و سد راهم شد با تعجب به حرکتش نگاه کردم که یهو دستش و حلقه ی کمرم کرد و منو کشید توی بغلش ترس استرس و صدجور حس هاي جورواجور و ضد و نقيض تو دلم به وجود اومد....
فشاری به کمرم اورد سرشو خم کرد روی صورتم بوی سیگار کاپیتان بلک و بوی گس رودریگز با هم مخلوطی از بوی خاصی رو تشکیل مي دادن ... با گیجی نگاهی به صورتش کردم
romangram.com | @romangram_com