#دلم_آغوشت_را_میخواهد_پارت_30


باور كن همه پارتینرام خوشگل تر از تو اند. ...

و از جاش بلند شد رفت ... دستم و مشت کردم با عصبانيت داد زدم لعنتی لعنتی ...

فرداش به مامان اطلاع دادم که میایم خونتون هم تعجب کرد هم خوشحال شد .

حامی چه تیپی زده بود انگار عروسی میره ... کت و شلوار سورمه ی با بلوز مشکی جذب و مثل همیشه بوی سیگارش با بوی گس رودریگزش یکی شده بود ...

من مثل همیشه با يك تیپ ساده رفتم

هر چی به خونه مون نزدیک تر می شدیم استرسم بیشتر می شد اما حامی خونسرد خونسرد بود....

ماشین و که پارک کرد چندتا نفس عمیق کشیدم ... زنگ در و زدم ... مامانم انگار فهمیده بود ماهاييم . بدون حرفی در با صدای تیکی باز شد ... وارد حیاط شدم وبا دلتنگی خاصي همه جای حیاط رو نگاه میکردم .ِِ ... چقدر دلتنگ این خونه بودم نزدیک در ورودی بودیم که مامان و بابا با خوش رویی با من و حامی به استقبالمون اومدند و حال و احوال کردن ... مامان منو تو بغلش فشرد گفت : کجایی بی معرفت ،دلم برات تنگ شده بود ...

- منم دلم براتون تنگ شده بود

بابا رو هم بغل کردم و با محبت سرمو بوسید

وقتی وارد سالن شدیم با چشمم دنبال سوگل و سهراب بودم ولی نبودن

دست اقاجون رو بوسیدم ... تو بغل پرمهر مامانجون فرو رفتم ...

مامان چایی اورد ... کنار مامانجون نشستم دستمو توی دستای تپل سفیدش گرفت اروم کنار گوشم گفت : از زندگیت راضی هستی ... فقط سری تکون دادم مامانجون اروم گفت : حامی پسر بدی نیست ارزوی هر دختری داشتن چنین شوهریه ، تو تربیت کرده خودم هستی باید تلاشت و بکنی تا به همه ثابت بشه چقدر خوشبختی ... این چه وضعه لباس پوشیدنه چرا انقدر رنگ و روت پریده مگه بهت نگفته بودم یه زن خوب و کدبانو باید هم خوب خونه داری کنه هم خوب شوهر داری و هم خوش لباس باشه ... خونه ات تمیز ، غذات اماده و خودتم باید ترگل ورگل با يه لبخند و دلي خوش منتظر اومدن همسرت باشی ... ولی چی می بینم یه دختر رنگ پریده و لاغر با لباس هايي شلخته

- مامانجون ...

- مامانجون نداریم دیگه با این شکل و شمایل نبینمت فهمیدی ...


romangram.com | @romangram_com