#دلم_آغوشت_را_میخواهد_پارت_24
مادرجون انگار حالم و فهمید که فقط سری تکون داد ...
با پدرجون و ترانه هم احوال پرسی کردیم ... ترمه با دیدنم یه ابروشو بالا انداخت گفت : چه عجب ما شما رو دیدم افتخار دادین
- زندگیه دیگه نمیذاره تا خدمت برسیم
- هه همچین میگی زندگی که انگار چیکار میکنی ...
" آخ دلم می خواد بزنم دهنشو سرویس کنم "
از گردن حامی اویزون شد گفت : خوشتیپ فامیل چطوره ... آخه این چیه رفتی گرفتی تیپش و ببین ... اینم خواهر همونه ... اگه قبول کرده بودی لیندا رو میگرفتی ... دیدی که ماشاالله خوشگل خانوم تازه عاشقتم بود ...
حسام خندید گفت : منظورت اون دختره ی عملیه ... اون که همه جاش عمله کجاش خوشگله ...
- اِه حسام قاشق نشسته شدی
- آخه خواهر من یه ریز داری فک میزنی مثلا سوگند زن حامیه جلوش راجب یه زن دیگه برای شوهرش تعریف میکنی
لبخندی به من زدو گفت : چطوری زن داداش حرفای ترمه رو به دل نگیر ... آروم گفت : می خواست اون خواهر شوهر عملیشو قالب حامی کنه حالا نشده حرصش و سرتو خالی میکنه ... عملی منظورم یه دود دو دود دود دود نیستا منظورم از این پروتز مرتزاس
از حرفاش لبخندی زدم این پسره خیلی ماه بود مهربون خون گرم ...
ترانه تو آشپزخونه داشت به مادر جون کمک میکرد ... پدر جونم سرش تو شاهنامه اش بود ... ترمه خانومم از گردن حامی آویزون بود ...
رفتم آشپزخونه گفتم : کمک نمی خواین
مادر جون - اِوا دخترم برو بشین
romangram.com | @romangram_com