#دریا_پارت_60
-دریا...
باصدای گرفته جواب دادم
-آرشام هیچ وقت بهم نگفته بود قراره باشمابره بیرون هروقت ازخونه خارج می شد فکرمی کردم به مطبش می ره باورکن راست می گم
رهام باعصبانیت نگاهی به آرشام انداخت
-باشه دریاگریه نکن منوببخش دربارت زودقضاوت کردم
بدون اینکه چیزی بگم ازجام بلندشدم وبه دستشویی رفتم تاصورتمو بشورم باخروج ازدستشویی آرشام رومقابل خودم دیدم که خیلی عصبانی بود
-به رهام چی گفتی که ناراحتش کردی؟مگه بهت نگفته بودم خوشم نمی یاد زیاد دوروبرش باشی؟حرفایی که من وشیدا تومهمونی بهت زدیمو فراموش کردی؟
خدایامن بهت قول داده بودم اتفاقات مهمونی روفراموش کنم ولی آرشام نمی زاره
-چراخفه خون گرفتی؟زودباش حرف بزن
بادیدن صورتم که مشخص بودگریه کردم ساکت شد
-تو...تو..گریه کردی؟
بی توجه به سوالش باصدای گرفته جواب دادم
-نه حرفایی که شماوشیداتومهمونی بهم زدین روفراموش نکردم حتی اون سیلی که شیدابهم زدوبرادرم نه ببخشیدشمابه عنوان یه غریبه مقابلش سکوت کردین روخوب یادمه درضمن کسی که رهاموناراحت کرده من نبودم خودتون بودین وبهتره دلیلشوخودتون ازش بپرسید فقط خواهش می کنم بهم بگین دلیل این رفتارتون چیه؟مگه من چه بدی بهتون کردم که هروقت درنهایت خوش حالی هستم ازراه می رسید ودلمو می شکنید بهتون قول می دم هروقت دلیلشو بهم بگین برم ودیگه به این خونه برنگردم..
اماآرشام حرفی نمی زد
romangram.com | @romangram_com