#دریا_پارت_5


-وای مامان چه بویی راه انداختی..من به خاطراین غذای خوشمزتم که شده تا آخرعمروردلت می مونم وشوهرنمی کنم ​

اولش مثل همیشه خوش حال شد چون می دونست دارم شوخی می کنم اما کم کم خندشوجمع کردوزیرلب گفت ولی به زودی قراره منوترک کنی ​

بعداخوردن ناهار مامان می خواست ظرفاروبشوره ولی من مانعش شدموگفتم مامان جون قربونت برم می خوام به جبران این مدتی که به خاطرکنکورتوکارای خونه خیلی نتونستم کمکت کنم حداقل تااول مهرکه بی کارهستم همه ی کارای خونه روخودم انجام بدم​

مامانم لبخندکم جونی زدوگفت باشه دخترم بعدازاینکه کارت تموم شد بیاتواتاقم کارت دارم ​

منم چشمی گفتم ومشغول ظرف شستن شدم بعدازتموم شدن کارم به تاق مامانن رفتم وازپشت بغلش کردم

-مامان جونم کاری باهام داشتی؟برایاینکه بتونم صورتشوببینم روبه روش نشستم ومنتظرموندم ​

-دخترم اگه یه روزمجبورشی به خاطرزندگیت منوترک کنی این کاروانجام می دی؟​

منم بدون فکرکردنگفتم محاله مامان من هیچ وقت این کارونمی کنم اگه منظورتون ازدواجه که من حالاحالاها قصدازدواج ندارم​

مامانم بابغض گفت امروزعصرجایی نرو قراره واسمون مهمون بیادتوهم بایدباشی ​

بدون اینکه فرصت سوال کردن بهم بده ادامه داد حالاهم برومی خوام بخوابم​

منم که هنوزدلیل رفتارای رفتارای مامانمو نتونسته بودم درک کنم بایه دنیاسوال ونگرانی ازاتاق خارج شدم وبه اتاق خودم رفتم بعدازخواب که چه عرض کنم بهتره بگم فکر وخیال ازجام بلندشدمونگاهی به گوشیم انداختم باواردشدن مامانم به اتاق سرموبالا گرفتم کاملا مشخص بودحالش خوب نیست

-تایه ساعت دیگه مهمونامی رسن سعی کن لباسای خوب ومرتبی بپوشی ​

خدایااین حرفایعنی چی؟هرلحظه که می گذره ترسم بیشترمی شه نکنه داره واسم خواستگارمی یاد؟نه اگه اگه خواستگاربودحتما بهم می گفت امابافکرکردن به حرفای مامانم به این نتیجه می رسم که داره واسم خواستگارمی یاد چه خواستگاریه که مامانم بدون پرسیدن ازمن می خوادبهشون جواب مثبت بده چون وقتی ازم می خواد جلوشون ظاهرمناسبی داشته باشم یعنی اینکه جوابش مثبته دیگه اماچراداره بامن این کارومی کنه مگه قرارنبودحالاحالاهاپیش مامانم بمونم؟باناراحتی سارافون آبی باشلواروبلیززیرسارافونی وشال سفید ازکمددرآوردم وپوشیدم وبدون آرایش ازاتاقم خارج شدم وبایه دنیادلشوره به آشپزخونه رفتم مادرم مشغول چیدن میوه هاتوظرف آماده کردن چای بود باشنیدن صدای زنگ در خودش رفت تادروبازکنه به خاطرنگرانی واسترس دوباره سوزش معدم شروع شده بودزخم معدم اوایل به خاطرتغذیه بودولی این یه سالی که برای کنکورمی خوندم به اندازه ای استرسم زیادبودکه باعث حساس شدن معدم شده وفشارعصبی معدموتحریک می کنه قبل ازاینکه سوزش معدم بیشترشه چندتاقرص خوردم تابه طورموقت دردموتسکین بده



بااومدن صدامتوجه ورودشون به خونه شدم مامانم اومدبه آشپزخونه وچای هاروریخت وازم خواست منم همراهش بیام درحالیکه سرم پایین بودهمراه مادرم بعدازتعارف چای نشست منم کنارش نشستم وسرم هنوزپایین بود(بچه ها یه سوال مگه تومراسم خواستگاری نبایدعروس چای هاروببره؟پس چرامامانم چای هاروبرد؟)همین طورباخودم درگیربودموباصدای مامانم مجبورشدم سرموبالابگیرم​


romangram.com | @romangram_com